1. یک عاااالمه درس و امتحان سرم ریخته و خیلی خیلی عقبم. امتحانای عملی هم که به جای خود! فقط امتحان رادیو رو دادم که اونم به علت یه سری خنگ بازی واضح توی قسمت ایستگاهیش بیست نمیشم. عکسایی که گرفتمو نشونم نداد ولی فکر کنم خوب بودن. در کل مهم نیست چند بشم چون میتونم با اطمینان بگم که خیلی خیلی خوب همه چیزو یاد گرفتم و واقعا از خودم و همه چیز راضیم. دم استادمون گرم واقعا..
2. گفته بودم که واسه ی پروتز یه خانم و پسرش هستن. خانمه بیمار منه و پسرش بیمار پسرا. در طول جلسات مختلفی که میومدن همیشه کار پسرش زود تموم میشد ولی کار خودش نه که اونم بخاطر وسواس بیش از حد استادم روی همه ی جزئیات بود. و خب مطمئن بودم پسرش حس میکنه کار پسرا از من بهتره که اون همیشه زودتر کارش تموم میشه. الان یک ماهی میشه که دندوناشونو تحویل گرفتن و بیمارم فوق العاده راضیه. هر سری میاد واسه فالو اپ کلی دعا و تشکر و اینا. هم از خودم و هم استادم. درحالی که پسرش اصلا راضی نیست و میگه حتی با حرف زدن هم از دهنش میفتن. اصلا اصلا راضی نیست. بعد این دفعه خانومه میگفت نمیشه مال پسرمو هم شما و استادت درستش کنین؟! [استاد اون بچه هایی که پسره بیمارشون بود با استاد من فرق داره] خانومه میگفت کار کردن پسرا همینه دیگه. همه چیو سر هم بندی می کنن :-)))) واقعا واقعا خداروشکر که بعد از اون همه سختی و استرسی که بابتش کشیدم کار خوب از اب درومد.
3.یادتونه گفتم بیمارم گفته که چون شوهرم پنجاه ساله دندون مصنوعی هاشو درنیاورده منم درنمیارم؟! اولین باری که اومد واسه فالو اپ، وقتی دهنشو باز کرد تا دندونارو از توی دهنش دربیارم از شدت بوی بد قطعا در جا عق میزدید. دندونارو که دراوردم و دیدم تمام چیزایی که یک هفته تمام خورده روشه و یه بوی فوووق مزخرف میده مرررردم. دوستم درجا عق زد! و تمام مدت خودمو بابت رشتم فحش میدادم حقیقتا :-))))
بعدش دوباره کلی بهش تاکید کردم که با مایع و وایتکس و اینا چطوری باید بشوریشون. این هفته که اومده بود، اون دندونایی که با کلی ظرافت چیده بودمشون و طرح لثه و همه چیزشو طراحی کرده بودم قهوه ای شده بودن. استاد که دیدشون گفت حاج خانم اصن ولش کن. دیگه نمیخواد درشون بیاری. شما که اصن گوش نمی کنی :-)))) میگه چراااا. هفته پیش با رب انار شستمشون :-)))))))
4. یه سری هم با دامادش اومده بود واسه فالو اپ. بعد مرتیکه معتاد بالا سر من وایساده بود و همش دستور میداد که فلان کارش نکن لق شد. زود تمومش کن دیر شد و این حرفا. منم دیدم دیگه نمیتونم تحملش کنم. گفتم من تشخیص میدم چه کاری رو باید انجام بدم و چه کاری رو نباید انجام بدم. شما هم بفرمایید بیرون!
5. این ترم با مجموع 23 تا بیمار تموم شد. یه بیمار پروتز، یه بیمار تشخیص و 21 بیمار رادیو. و خب پرم از احساس خوب بخاطر همه چیزایی که واقعا یاد گرفتم و همه تلاشمو کردم که توشون بهترین باشم.
6. قرار بود که برای ریکوایرمنت اندو هرکسی شیش تا دندون اندو شده تحویل بده. با اینکه دندونای تحویلیم مدت ها پیش تموم شده بود ولی تمام روزای هفته رو تا هفت و نیم عصر دانشکده میموندم. (یعنی روزی دوازده ساعت کار بی وقفه!) حتی پنج شنبه ها هم تا ساعت چهار کار میکردم. نه واسه نمره نه تحویل دندون نه هیچ چیز دیگه. واسه اینکه حس میکنم اگه همه ی همه ی تلاشتو واسه زندگیت نکنی تا اخر عمر مدیون خودتی. همه ی تلاش نه فقط به کلام، همه تلاش یعنی همه ی زمانت، همه ی توان فیزیکی و بدنیت و انقدری که دیگه بیش از اون نکشی. و واقعا یه روزایی حس کردم خیلییی بیش از توان فیزیکیم دارم از خودم کار میکشم. درد کتف و کمر و گردن، دستای تاول زده، مچ درد.. یه ادمی که در حد خودکشی از خودش کار کشیده! اینجا دیگه اصلا نمره و پاسی مطرح نیست. مسئله اینه که تو قراره از ترم بعد این کارو واسه بیمارات انجام بدی و واقعا بنظرت شیش تا دندون کافیه؟! اونم وقتی همش با تقلبه؟! اب جوش و اکریل زدن و قیچی کردن گوتا از ته دندون و هزار راه بیخودی دیگه. الان نمیگم که کار من خیلی خوبه ولی حداقل مطمئنم همه ی همه ی تلاشمو کردم و قلبا از خودم راضیم. و خب ادمایی رو دیدم که از اول ترم تا الان حتی یه دونه دندون هم اندو نکردن و ساعت دوازده از دانشکده میزنن بیرون چون حالشو ندارن کار کنن. به همین سادگی. میتونن کلی هم غر بزنن که استادا بهمون کار یاد نمیدن و ... ولی خب واقعا قرار نیست کسی بیفته دنبال دانشجو که توروخدا بیا کار کن و یاد بگیر. این خودتی که باید کار کنی و تجربه کنی. همه ی خطاهای ممکنو الان تجربه کنی، نه بعدها روی مریض. فکر کنم حدود شصت تا دندون اندو کردم. یه عااالمه دندون خراب کردم، کلی حرص خوردم و کلی خطاهای مختلفو تجربه کردم. غر زدم؟! اصلا. کم اوردم؟! اصلاااا. و خب از ادمایی که فقط غر میزنن و زود جا میزنن بیزارم.
7. اون روزی داشتم با سه چهار نفر از درسخون ترین و تاپ ترین بچه های کلاسمون حرف میزدن. داشتن میگفتن از اندو متنفریم. پروتز؟! فاااجعست. رادیو؟! عمراااا.
و خب من واسم سوال شد که چطوری میشه؟! یعنی شما عملا هیچ کدوم از بخشایی که تا حالا رفتیم رو دوست نداشتید و خوب کار نکردید. واقعا تئوری صرف واسه دندون کافیه؟!
یکیشون میگفت من از سر و کله زدن با بیمار خوشم نمیاد. فقط میخوام جراحی بخونم. خیلی شیک میری توی اتاق عمل جراحیتو میکنی و میای بیرون!
از این تصور فانتزیش از جراحی خندم گرفته بود راستش. جراحی یعنی تو اورژانس بیمارستان بودن و سر و کله زدن با هزار تا ادم چاقو خورده و تصادف کرده و ... که نصف شبی اومده بیمارستان. کسی که تا الان هیچ بخشی نظرش رو جلب نکرده، بعیده بعدا بخش جراحی هم بتونه این کارو کنه. همه اینا به کنار، تو حداقل تا پایان دوران دانشجویی باید این کارارو انجام بدی. مگه میشه بیخیالشون شد؟!
خب راستش من نه نمره هام خیلی خوبه و نه میتونم بگم خیلی درس میخونم. حتی شاید بعدها تخصص قبول نشم یا نخوام که بخونم. کی میدونه چی پیش میاد؟! ولی توی هر بخشی که میرم هم عاشقش میشم و هم یه جوری کار میکنم که انگار قراره همین کار تخصص همیشگیم باشه. حتی کاری که شاید بعدها قرار نباشه انجامش بدم..
8. اون پسره که اومد گفت چرا زشتی و اینا رو یادتونه؟! دو روز بهم سلام نمیکرد و بعد دوباره همه چی برگشت به روال سابقش! مثل قبل شوخی میکنه، میاد ازم سوال میپرسه و کمک میخواد و ... اینکه اون خیلی پرروعه شکی درش نیست ولی گاهی از دست خودم حرص میخورم که دلخوری تو دلم نمیمونه و انقدر زود می بخشم و فراموش میکنم..
9. باورم نمیشه نصف راهو رفتم.دوران علوم پایه بارها به خودم گفتم من واسه این رشته ساخته نشدم و نباید توی این نقطه باشم. الان ایمان دارم هیچ کس به اندازه ی من واسه موقعیتی که توش هستم ساخته نشده!
بقیش باشه واسه بعد. فعلا همینا :-)
دلم واسه اینجا تنگ شده بود.