استادی که من باهاش پایان نامه گرفتم، پارسال چون اول طرحش بود نمیتونست استاد راهنمام بشه و استاد مشاورم شد. استاد راهنمام مدیر گروه پروتز شد که اولش کاملا فرمالیته بود و حتی منو نمیشناخت چون هیچ وقت باهاش بخش نداشتم. این چند وقت که برای کارای اداری لازم بود اون یه سری از کارا رو بکنه یا امضا کنه و ... باهاش برخورد داشتم. این ادم به قدری خوب و مهربون و باحوصلهست که در وصف نمیگنجه. مهم نیست کجا باشه و در حال چه کاری باشه، به محض اینکه منو ببینه میاد تا کارمو راه بندازه. و خب منم که دیدم چقدر این بشر خوبه، دیگه کلا همه چیز پایان ناممو با خودش چک میکنم و بهش نشون میدم و ازش سوال میپرسم. همون سوالو اگه از استاد مشاورم بپرسم، میگه برو بگرد تا پیدا کنی. ولی استاد راهنمام خودش میره سرچ میکنه و جواب نهایی رو بهم میده. وقتی شماره حسابشو میخواستم که بفرستم واسه پولی که دانشگاه باید به حسابش واریز کنه، گفت شماره حساب خودتو بده! البته از نظر قانونی این اجازه رو بهم ندادن و نشد ولی همینکه اینو گفت واقعا واسم خیلی حس مثبتی داشت. البته گفت هر وقت پولو دادن، میریزم به حسابت.
یه جوری شده که هر روز یا من حضوری پیششم یا دارم پیام میدم. عملا یک ثانیه از دست من راحت نیست :))) اون روزی بهم گفت اخرین باری که کسی رو به پیگیری تو واسه پایان نامه دیدم، ده سال پیش بود!😂😂😂 یکی از دلخوشیای پایان نامه ایم اینه که استاد راهنمام این ادمه. از نظر علمی و سوادی که میدونستم خیلی شاخه. از نظر تدریس هم وبینارای این مدتش انقدر خوب بودن که من هرجایی اسمشو ببینم با کله همون جام. ولی اخلاقشو نمیدونستم که واقعا شگفت زدهم کرد از شدت خوبی و ساپورتکنندگی و ...
توی این شیش سال، من واقعا همه ی همه ی تلاشمو کردم. الان که سال اخرم، توی بعضی کارا واقعا خوبم و توی بعضی کارا نه. ولی اینو میدونم که توی هر مرحلهای که بودم، توی اون زمان همهی تلاش و وقت و انرژیم رو صرفش کردم. از فانتوم پروتز کامل و چندین و چند بار قالب گرفتن گرفته، تا هر روز توی پره کلینیک اندو موندن، تا تلاشی که واسهی تک تک بیمارام کردم و حرصایی که خوردم تا الان که به پایان نامه رسیده. من همهی تلاشمو کردم، حتی اگه نتیجه خیلی خوب نشده باشه. حداقل میدونم هیچ وقت کم نذاشتم. هیچ وقت..
حتی رفت و امدی که واسهی همه سادهترین کار دنیا بود رو هم من با مشقت انجامش دادم. شیش سال ۵ صبح بیدار شدم و ۶ صبح از خونه بیرون زدم تا برم شهر دانشجوییم. ولی با این حال هیچ وقت حتی یه کلاس بیخودی رو هم نپیچوندم..
من همهی زورمو زدم و اگه جایی کاری یا چیزی به قدر کافی خوب نشد، حتما بیش از توان من بوده. نمیدونم..
پن: پایان نامم تموم شده. الان دارم مقالشو مینویسم و امیدوارم جای خوبی چاپ بشه. و خب بعدشم که پایان ناممو مینویسم..