خلاصه بگم و برم به امتحان فردام برسم.
پارسیل با اشغال ترین استاد دانشکده و دنیا افتادم! پارتنرم شد علیرضا و چقدر خوش اخلاق و خوبه این بچه. ایشالا که این دفعه با پارتنر پروتز مشکل نخواهیم داشت :))))
مهدی رل زده و خب دیگه اینجا نمیاد. بهش گفتم دیگه ازین به بعد خواستی بیای باید دونفره بیای و نظر خودشم همین بود. رفیق پایم پرید و دوباره با ته کشیدن رفاقتا مواجه شدم :( دختره همشهریشه، دانشجوی پزشکی بهشتیه و مثل خودشون مذهبیه و اینا. خوشحالم واسش که یه نفر عین خودشو پیدا کرده ^_^
این دفعه خیلی جدی تصمیم گرفتم سر امتحانا غر نزنم و با اینکه خیلی سنگین و فشرده هستن ولی واقعا بهم سخت نگذشت خیلی. وسواسی شدم و خیلی جدی واسه بیست میرم سر امتحان و بعدش بابت یکی دو تا غلط هم حرص میخورم!!! فعلا نمره ارتو اومده که بیست شدم و سیستمیک که با اینکه امتحان خیلی سخت بود نمرش خوب شد. هرچند میتونستم خیلی بیشتر بشم.
نمره های ارتو عملیم رو دیدم و انقدر حرص خوردم که نگو. اون کارای جلسات اولو ماکس شدم و اگه اون سری انقدر غر نمیردم و مرحله ابکی اخر کارو از سر خستگی سرهم بندی نمیکردم خیلییی بهتر میشد نمره هام. اگرچه الانم اوکیه کاملا.
میخواستم بعد از تموم شدن امتحانام خیلی کوتاه یه سفر دو روزه تنها برم تهران. با مامانم اوکی کردم. بعد شیرازی درونم بهم گفت این همه زحمت فقط واسه دو روز که اونم همش تو راهی؟! اصفهانی درونم گفت میدونی با پول بلیطش میتونی کتاب بخری؟! خلاصه که پشیمون شدم :)))))
فکر کردم چی میتونه خیلیییی خوشحالم کنه؟! اخرین کتاب عباس معروفی که فقط توی آلمان چاپ شده رو واسه خودم سفارش دادم و امیدوارم بزودی به دستم برسه.
از فکر اینکه امسال هم قراره تولدم خیلی تنهاطور بگذره و تازه اون روز امتحان جراحی هم دارم افسرده میشم :(((((
نکته اخر هم اینکه این کراش ما را خواهد کشت :| وقتی میبینمش و انقدر نسبت بهش کشش حس میکنم از خودم بدم میاد..
بقیشم باشه واسه بعد