تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

فکر کنم دو مرداد

امتحانم رو تصحیح کردم و قطعا قبول نمیشم. برگشتم روستا! و قراره از فردا برم سر کار. بدترین قسمتش اینجاست که دوباره با همه کتابام برگشتم اینجا.

از بیکاری هم زل زدم به در و دیوار. نه حوصله ادما رو دارم نه کتاب و فیلم و فلان...

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

۳۱ تیر ۱۴۰۱

دیروز ازمونم خوب نشد و با توجه به درصدایی که گرفتم قبول نمیشم.

ناراحتم مسلما. چون واقعا خیلی خیلی زحمت کشیده بودم.

از اون بیشتر ناراحتم چون تا دیروز یه هدفی داشتم که واسش تلاش کنم ولی الان ندارم. الان اصلا دیگه نمیدونم باید با زندگیم چیکار کنم. اصلا یکی از دلایلی که شروع به خوندن کردم همین بود. همین دیگه :(

۱ نظر ۲ موافق ۱ مخالف

شمارش معکوس: ۲، ۱، ...

پس فردا آزمونه. ویش می لاک و این صحبتا✌🏻

۳ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

شمارش معکوس: ۵

شب قبلش داشتم باهاش تلفنی حرف میزدم. صدای خنده هاش هنوز توی گوشمه. حدود یه ساعت، یه ساعت و نیم حرف زدیم. یهو گفتم عه، تن ماهیم هنوز رو گازه! گفت برو شامتو بخور و رفتم. همش فکر میکنم لعنت به همه تن ماهیا، غذا خوردن، درس و هرچیزی که باعث شد صداتو بیشتر نشنوم. من با این همه غم و اشک چیکار کنم اخه قربونت برم؟!

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

شمارش معکوس ۶

از نظر روحی نیاز دارم که نان‌استاپ کار کنم و مریض ببینم و به هیچی فکر نکنم. کار کردن تنها نقطه اسودگی خیالمه.

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

روزشمار: ۱۳

اخه کجایی دردت به جونم؟!

من دارم میمیرم از دلتنگیت

چقدر دیگه باید اشک بریزم تا دوباره باشی؟!

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

شمارش معکوس: ۱۵

عین روز واسم روشنه که احتمالا مجاز هم نمیشم. چه برسه به قبولی... فقط حیف اون همه زحمتی که کشیدم😭

۳ نظر ۲ موافق ۳ مخالف

شمارش معکوس: ۳۲

پاره و خسته و داغون و به فاک رفته ام. شبی سه ساعت میخوابم. صبح تا ظهر عین تراکتور کار میکنم. روزی سی تا دندون میکشم. صف مریضام تمومی ندارن. میفهمم که مریضا واقعا دوستم دارن. هم اخلاقمو و هم کار کردنمو. هرکی میاد یه چیزی با خودش میاره. گردو، سبزی، ازین چیزا. حتی اونایی که وضع مالیشون خوب نیست هم سعی میکنن یه جوری قدرشناسیشونو نشون بدن. شده با یه کیک و ابمیوه. یکی هم بود که واقعا وضع مالیش بد بود. میگفت بذار بیام کارای خونتو بکنم. هر روز از دیدنشون قلبم هزار پاره میشه. 

بقیه دندونپزشکای شبکمون کار نمیکنن. به هزار بهانه مریضارو رد میکنن. میشد که منم مریضارو رد کنم و بشینم درس بخونم. ولی هربار به خودم گفتم میخوام تخصص بخونم که پزشک بهتری باشم. اگه مریضارو با درد و ناچاری از سرم باز کنم که دیگه اصلا پزشک نیستم... خوب میخونم ولی ازمون ازمایشیامو فاجعه میدم. کم کم دارم قید قبولی رو میزنم. حتی از نظر توان بدنی هم دارم میبرم. 

۰ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

۲۰ خرداد

قبلنا وقتی میدیدم واسه عزای کسی مدتها لباس مشکی میپوشن واسم سوال بود که چرا؟ مگه کمکی میکنه؟ اصلا مگه فرقی میکنه؟!

الان مدتهاست مشکی از تن خودم درنیومده. نه دلیلی داره نه نشونه چیز خاصیه. فقط انگار دست و دلم نمیره چیز دیگه‌ای بپوشم. 

این داغ تا ابد زنده‌ست. حتی ذره‌ای هم از دردش کم نمیشه و عادی نمیشه. 

۲ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۱۳ خرداد

یه ازمون ازمایشی دادم و درصدام همه ده بیست سی درصد🥺🤦🏻‍♀️

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان