تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

141. تصورات فانتزی..

درمورد این پست

خب راستش منم اون پستی که مد نظر ایشونه رو دیدم و موقع خوندنش این سوال واسم ایجاد شد که واقعا چرا؟! تصورات خیلی از بچه های پزشکی نسبت به دندون همونقدررر فانتزیه که تصور خیلی از مردم عامه و پشت کنکوریا از پزشکی. همونقدر شیک و فانتزی..

این چیزی که میگم درمورد دوره ی عمومیه و اصلا درمورد دوره ی رزیدنتی صحبت نمی کنم چون درمورد تخصصای مختلف کاملا متفاوته. درمورد اینکه بچه های پزشکی احتمالا درسای سنگین تری دارن یا حداقل از بچه های دندون بیشتر درس میخونن، اینو میتونم قبول کنم. ولی اینکه دندون بهشت برینه و همه توش دارن خودشونو باد میزنن و پزشکی وسط جهنمن دیگه واقعا زیاده رویه. یا تصور اینکه دندون کار عملیه پس همه دور هم خوشن و یه سری کار راحت و آبکی انجام میدن و کلا هم بهشون سخت نمیگذره. دیگه خداییش بی انصاف نباشیم. ترم پنج که پزشکیا هنوز دارن علوم پایه میخونن بچه های دندون توی پره کلینیکن. یک سال بعدش که بچه های پزشکی فیزیوپات هستن و همچنان درسای تئوری میخونن بچه های دندون مسئولیت بیمار باهاشونه. و خب بجز دوران اینترنی که یک سال، یک سال و نیم آخره، قبل از اون بچه های پزشکی کشیک آنچنانی ندارن. قطعا خیلی زیاد درس میخونن و زحمت میکشن ولی هیچ وقت مستقل مسئولیت یه بیمار باهاشون نیست. مسئولیت بیمار با اینترن و در اکثر مواقع رزیدنته. در صورتی که بچه های دندون از ترم شیش بیمار مستقل دارن که خودشون تنها مسئولشن و باید بابتش پاسخگو باشن. علاوه بر اون فشار فیزیکی ای که توی دندون وارد میشه چیزیه که یه پزشک با پنجاه سال تجربه هم ممکنه هرگز تجربش نکنه. من توی سال سه که هنوز اول راهه یه گردن درد و کمردردی رو دارم تجربه میکنم که واقعا حس میکنم تا اخر سال شیش هم با این وضعیت نمی تونم دوام بیارم. برخلاف اون تصوری که وجود داره و همه فکر میکنن توی دانشکده دندون همه نشستن دور هم و دارن خودشونو باد میزنن، واقعا دانشکده دندون پرتکاپو ترین جاییه که تا حالا دیدم. کسایی که هفت و نیم صبح کلاس اولشونه. و از هشت و نیم صبح تا عصر توی بخش و لابراتوار و پره کلینیک مدام درحال تکاپو و فعالیتن. هیچ ساعتی دانشکده رو خلوت یا آروم پیدا نمیکنید. هیچ کسی رو بیکار پیدا نمی کنید (البته که ادمای از زیر کار در رو همه جا پیدا میشن.)

واقعا این مسابقه ی رشته ی کی سخت تره و کی بدبخت تره رو درک نمیکنم. تلاش واسه نشون دادن اینکه فقط ماییم که سختی میکشیم و بقیه راحتن. هر رشته و شغل و موقعیتی سختیای خاص خودشو داره. من یه عالمه دوست پزشک دارم و واقعا همیشه شاهد همه ی تلاشا و زحمتاشون بودم و اصلا کیه که بتونه منکر باشه؟! ولی لطفا بی انصاف نباشیم. چشم بسته و بدون اطلاعات داشتن نظر ندیم. ما ها هیچ منتی روی هیچ کسی بابت رشته ای که انتخاب کردیم نداریم. نه روی همدیگه نه روی بیمارامون و نه روی هیچکس دیگه. از روی علاقه انتخاب کردیم و پای علاقمونم هستیم. سختیاشو هم به جون میخریم. ولی اینکه همدیگرو تخریب کنیم واقعا قشنگ نیست. فقط بی انصاف نباشیم. همین..

۴ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۱۴۰. ۱۶ خرداد ۹۷

خب خب خب! چهار فصل فالاس خوندم و یه مقداری هم معاینات اعصاب و معاینات دهانی.وقت هم زیاد تلف کردم ولی در کل راضیم:)

۴ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

139. تحول!

میگه من توی پنج سالگی پنج جز قرانو حفظ بودم. همه انتظار داشتن تهش ایت الله بشم ولی الان که میبینی به هیچی اعتقاد ندارم. میگم چرا؟! میگه عشق و هنر. زورشون چربید.. میگه الان فقط به انسانیت معتقدم.

میگم اگه یه روز بتونم حساب خدا رو از دین و مذهب جدا کنم دلم باهاش صاف میشه. الان نمیتونم. خیلی مردسالاره :-))))

۷ نظر

138. بعد از مدتها!

1. یک عاااالمه درس و امتحان سرم ریخته و خیلی خیلی عقبم. امتحانای عملی هم که به جای خود! فقط امتحان رادیو رو دادم که اونم به علت یه سری خنگ بازی واضح توی قسمت ایستگاهیش بیست نمیشم. عکسایی که گرفتمو نشونم نداد ولی فکر کنم خوب بودن. در کل مهم نیست چند بشم چون میتونم با اطمینان بگم که خیلی خیلی خوب همه چیزو یاد گرفتم و واقعا از خودم و همه چیز راضیم. دم استادمون گرم واقعا..

2. گفته بودم که واسه ی پروتز یه خانم و پسرش هستن. خانمه بیمار منه و پسرش بیمار پسرا. در طول جلسات مختلفی که میومدن همیشه کار پسرش زود تموم میشد ولی کار خودش نه که اونم بخاطر وسواس بیش از حد استادم روی همه ی جزئیات بود. و خب مطمئن بودم پسرش حس میکنه کار پسرا از من بهتره که اون همیشه زودتر کارش تموم میشه. الان یک ماهی میشه که دندوناشونو تحویل گرفتن و بیمارم فوق العاده راضیه. هر سری میاد واسه فالو اپ کلی دعا و تشکر و اینا. هم از خودم و هم استادم. درحالی که پسرش اصلا راضی نیست و میگه حتی با حرف زدن هم از دهنش میفتن. اصلا اصلا راضی نیست. بعد این دفعه خانومه میگفت نمیشه مال پسرمو هم شما و استادت درستش کنین؟! [استاد اون بچه هایی که پسره بیمارشون بود با استاد من فرق داره] خانومه میگفت کار کردن پسرا همینه دیگه. همه چیو سر هم بندی می کنن :-)))) واقعا واقعا خداروشکر که بعد از اون همه سختی و استرسی که بابتش کشیدم کار خوب از اب درومد.

3.یادتونه گفتم بیمارم گفته که چون شوهرم پنجاه ساله دندون مصنوعی هاشو درنیاورده منم درنمیارم؟! اولین باری که اومد واسه فالو اپ، وقتی دهنشو باز کرد تا دندونارو از توی دهنش دربیارم از شدت بوی بد قطعا در جا عق میزدید. دندونارو که دراوردم و دیدم تمام چیزایی که یک هفته تمام خورده روشه و یه بوی فوووق مزخرف میده مرررردم. دوستم درجا عق زد! و تمام مدت خودمو بابت رشتم فحش میدادم حقیقتا :-))))

بعدش دوباره کلی بهش تاکید کردم که با مایع و وایتکس و اینا چطوری باید بشوریشون. این هفته که اومده بود، اون دندونایی که با کلی ظرافت چیده بودمشون و طرح لثه و همه چیزشو طراحی کرده بودم قهوه ای شده بودن. استاد که دیدشون گفت حاج خانم اصن ولش کن. دیگه نمیخواد درشون بیاری. شما که اصن گوش نمی کنی :-)))) میگه چراااا. هفته پیش با رب انار شستمشون :-)))))))

4. یه سری هم با دامادش اومده بود واسه فالو اپ. بعد مرتیکه معتاد بالا سر من وایساده بود و همش دستور میداد که فلان کارش نکن لق شد. زود تمومش کن دیر شد و این حرفا. منم دیدم دیگه نمیتونم تحملش کنم. گفتم من تشخیص میدم چه کاری رو باید انجام بدم و چه کاری رو نباید انجام بدم. شما هم بفرمایید بیرون!

5. این ترم با مجموع 23 تا بیمار تموم شد. یه بیمار پروتز، یه بیمار تشخیص و 21 بیمار رادیو. و خب پرم از احساس خوب بخاطر همه چیزایی که واقعا یاد گرفتم و همه تلاشمو کردم که توشون بهترین باشم.

6. قرار بود که برای ریکوایرمنت اندو هرکسی شیش تا دندون اندو شده تحویل بده. با اینکه دندونای تحویلیم مدت ها پیش تموم شده بود ولی تمام روزای هفته رو تا هفت و نیم عصر دانشکده میموندم. (یعنی روزی دوازده ساعت کار بی وقفه!) حتی پنج شنبه ها هم تا ساعت چهار کار میکردم. نه واسه نمره نه تحویل دندون نه هیچ چیز دیگه. واسه اینکه حس میکنم اگه همه ی همه ی تلاشتو واسه زندگیت نکنی تا اخر عمر مدیون خودتی. همه ی تلاش نه فقط به کلام، همه تلاش یعنی همه ی زمانت، همه ی توان فیزیکی و بدنیت و انقدری که دیگه بیش از اون نکشی. و واقعا یه روزایی حس کردم خیلییی بیش از توان فیزیکیم دارم از خودم کار میکشم. درد کتف و کمر و گردن، دستای تاول زده، مچ درد.. یه ادمی که در حد خودکشی از خودش کار کشیده! اینجا دیگه اصلا نمره و پاسی مطرح نیست. مسئله اینه که تو قراره از ترم بعد این کارو واسه بیمارات انجام بدی و واقعا بنظرت شیش تا دندون کافیه؟! اونم وقتی همش با تقلبه؟! اب جوش و اکریل زدن و قیچی کردن گوتا از ته دندون و هزار راه بیخودی دیگه. الان نمیگم که کار من خیلی خوبه ولی حداقل مطمئنم همه ی همه ی تلاشمو کردم و قلبا از خودم راضیم. و خب ادمایی رو دیدم که از اول ترم تا الان حتی یه دونه دندون هم اندو نکردن و ساعت دوازده از دانشکده میزنن بیرون چون حالشو ندارن کار کنن. به همین سادگی. میتونن کلی هم غر بزنن که استادا بهمون کار یاد نمیدن و ... ولی خب واقعا قرار نیست کسی بیفته دنبال دانشجو که توروخدا بیا کار کن و یاد بگیر. این خودتی که باید کار کنی و تجربه کنی. همه ی خطاهای ممکنو الان تجربه کنی، نه بعدها روی مریض. فکر کنم حدود شصت تا دندون اندو کردم. یه عااالمه دندون خراب کردم، کلی حرص خوردم و کلی خطاهای مختلفو تجربه کردم. غر زدم؟! اصلا. کم اوردم؟! اصلاااا. و خب از ادمایی که فقط غر میزنن و زود جا میزنن بیزارم. 

7. اون روزی داشتم با سه چهار نفر از درسخون ترین و تاپ ترین بچه های کلاسمون حرف میزدن. داشتن میگفتن از اندو متنفریم. پروتز؟! فاااجعست. رادیو؟! عمراااا. 

و خب من واسم سوال شد که چطوری میشه؟! یعنی شما عملا هیچ کدوم از بخشایی که تا حالا رفتیم رو دوست نداشتید و خوب کار نکردید. واقعا تئوری صرف واسه دندون کافیه؟!

یکیشون میگفت من از سر و کله زدن با بیمار خوشم نمیاد. فقط میخوام جراحی بخونم. خیلی شیک میری توی اتاق عمل جراحیتو میکنی و میای بیرون!

از این تصور فانتزیش از جراحی خندم گرفته بود راستش. جراحی یعنی تو اورژانس بیمارستان بودن و سر و کله زدن با هزار تا ادم چاقو خورده و تصادف کرده و ... که نصف شبی اومده بیمارستان. کسی که تا الان هیچ بخشی نظرش رو جلب نکرده، بعیده بعدا بخش جراحی هم بتونه این کارو کنه. همه اینا به کنار، تو حداقل تا پایان دوران دانشجویی باید این کارارو انجام بدی. مگه میشه بیخیالشون شد؟!

خب راستش من نه نمره هام خیلی خوبه و نه میتونم بگم خیلی درس میخونم. حتی شاید بعدها تخصص قبول نشم یا نخوام که بخونم. کی میدونه چی پیش میاد؟! ولی توی هر بخشی که میرم هم عاشقش میشم و هم یه جوری کار میکنم که انگار قراره همین کار تخصص همیشگیم باشه. حتی کاری که شاید بعدها قرار نباشه انجامش بدم..

8. اون پسره که اومد گفت چرا زشتی و اینا رو یادتونه؟! دو روز بهم سلام نمیکرد و بعد دوباره همه چی برگشت به روال سابقش! مثل قبل شوخی میکنه، میاد ازم سوال میپرسه و کمک میخواد و ... اینکه اون خیلی پرروعه شکی درش نیست ولی گاهی از دست خودم حرص میخورم که دلخوری تو دلم نمیمونه و انقدر زود می بخشم و فراموش میکنم..

9. باورم نمیشه نصف راهو رفتم.دوران علوم پایه بارها به خودم گفتم من واسه این رشته ساخته نشدم و نباید توی این نقطه باشم. الان ایمان دارم هیچ کس به اندازه ی من واسه موقعیتی که توش هستم ساخته نشده!

بقیش باشه واسه بعد. فعلا همینا :-)

دلم واسه اینجا تنگ شده بود.

۹ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۱۳۶. خیلی خیلی حالم بده :|

امروز صبح که میخواستم برم دانشگاه، توی ماشین صندلیای تک نفره جا نداشتن. مجبور شدم کنار یه اقا! بشینم. صبح خیلی زود بود و بعد چند دقیقه خوابم برد. وسط خواب یه لحظه حس کردم یکی داره نگاهم میکنه. از خواب پریدم، حس کردم اونی که کنارمه همش داره برمیگرده و نگاهم میکنه! یهو از گوشه ی چشم نگاهش کردم و دیدم شلوارشو باز کرده و داره به خودش ور میره :| تازه با اینکه فهمید من دیدمش تا اخر مسیر مصرانه به کار خودش ادامه میداد‌.


حالم بده و فوق العاده عصبیم. خب؟! 

کاش بمیره فقط.

۹ نظر ۱۴ موافق ۰ مخالف

۱۳۵. جل الخالق!

شاید باورتون نشه ولی  موجوداتی هستن که واسه همه پشت چشم نازک میکنن و فقط با کسایی خوبن که مثل خودشون پدر و مادرشون پزشکن!!!!!! 

البته که ما به کتفمون هم نیست که همچین ادمایی با همچین اخلاق مزخرفی چطوری رفتار میکنن و انقدر حقیرن که من به شخصه حتی در اون حدی نمیبینمشون که بخوام نگاهشون کنم ولی فقط خواستم در جریان باشید حماقت ادما حد و مرز نمیشناسه.. 

ادمایی هستن که با دستاوردای پدرا و مادراشون زندگی میکنن و بزرگترین افتخارشون چیزاییه که اونا به دست اوردن.. از خودشون چی دارن؟! هیچی!

۷ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

134. من همه تلاشمو میکنم..

خب راستش انگشتای اشاره و شست دست چپم بخاطر اندوی زیاد تاول زده. امروز اخر وقت دیگه واقعا با یه درد وحشتناک داشتم کار میکردم. درد کتف و گردن و کمر به کنار، دستم هم از مچ واقعا درد میکنه و الان حتی تایپ کردن با گوشی هم دردناکه.. ولی خب فقط با خودم تکرار میکنم که من همه ی تلاشمو میکنم واسه دندونپزشک خوبی شدن.. کاش بشه.. این تنها چیزیه که میخوام :-(

۳ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۱۳۳. تشخیص

امروز واسه اولین بار توی بخش تشخیص بیمار داشتم. تجربه اینکه یه بیمارو خودت معاینه کنی، طرح درمان بدی و توی دفترچه واسش گرافی بنویسی.. حقیقتا جذاب بود😍

این استاد چندان استاد مورد علاقم نیست ولی میفهمم چقدر تلاش میکنه ما ها رو پزشک کنه. ابنکه حتی میاد پوزیشن نشستنت روی تابوره رو تصحیح میکنه، نه فقط جلوی بیمار بلکه همیشه بهت احترام میذاره و جوری بهت میگه خانم دکتر که بیمار تو رو به چشم دانشجو نبینه،اینکه از الان اجازه میده نسخه بنویسی و بهت یاد میده.. و خب تنها استادیه که توی تشخیص ۱ بیمار میده.. استاد مورد علاقم نیست و حتی تا حدی رو مخه ولی بسیااار بسیار قابل احترام.

۲ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

۱۳۲. عاشق شدم ^_^

اقا من واااقعاااا عاشق اندو شدم. اینکه تمام مدت تو دانشکده از صبح تا عصر در حال اندو ام به کنار، با اینکه کارای تحویلیم تموم شده، حتی امروز که پنج شنبه بود هم رفتم کار کردم.تمام روز هم فکرم پیششه، مثلا الان به خودم میگم کاش دانشکده بودم و میشد کار کرد،تابستون هم دلم تنگ میشه تازه:| الان دیگه فقط بخش جراحی که هنوز نرفتم ممکنه واسم از اندو جذاب تر باشه.وگرنه اندو با اختلاف زیااااااد در صدره. به طرز دیوانه واری عاشقشم 😍️️

۴ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

131. وقتی از بی شعور و بی ظرفیت حرف میزنم از چه حرف میزنم.

یکی از پسرا هست که چون من از صبح تا عصر در حال اندو ام همیشه سر به سرم میذاره. تا منو میببنه میگه تو استاد اندویی و ... منم تو عالم رفاقت چار بار تو روش خندیدم. نتیجش شد این:

۶ نظر ۸ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان