تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

109. زندگی هنوز خوشگلیاشو داره..

همین که دیگه مدرسه نمی ریم، همین که امتحان فردام درسای علوم پایه مثل باکتری و جنین و بیوشیمی نیست، همین که الان داره برف میاد، همینکه کنکوری نیستم، همینکه میتونم آینده رو به هزار فرم دلخواه تو ذهنم بیارم، یعنی زندگی هنوز خوشگلیاشو داره..

۱۳ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

108. رادیو!

فردا امتحان رادیو دارم. این یکی رو دیگه بااااید نمرم خوب بشه! 

نمیدونم چرا نفسم بالا نمیاد. حدودا یه ربعه که به شدت تنگی نفس دارم :|

اینجا ک کلا بارون هم نمیاد حتی. ولی الان یه چیزی تو مایه های برف داره از آسمون می باره ^_^

فارما رو هم با یازده افتادم.. لعنتی پنجاه نفرو انداخت :|

۳ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

106. اینو بگم که فقط توی غر زدنام شریکتون نکرده باشم :-))))

اقا نمره ی یه درسی رو زدن و من 19.5 شدم ^_^

کاش حداقل با این نمره ها، افتضاح نمره ی فارمام جبران شه :-(

۰ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

105. اگه یکم عقل داشته باشه باید خودش بفهمه چقدر به کتفمه :|

لازمه بگم امروز کاپشن بنفشمو با کفشای بنفشم پوشیدم و لاک بنفش هم زدم؟! :-)))))))))))

۵ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

104. کراش نامه :-))))

میخوام بگم ادم باید خیلییییی خنگ باشه که وقتی یکی تولدشو از ده سال پیش یادش مونده، نفهمه که طرف روش کراش داره!!! بعد بگه اخه تاریخ تولدم تابلوئه :||||

با شمام دوست عزیز! همچنان به خنگ بودنت ادامه بده :| اصن برو زیر پستای همون دختره ی ایکبیری کامنت بذار :-\ ایییششش!!! :-))))))


پ ن: از سری رد دادگی های شب امتحان :-))))

۹ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

103. تا الان تنها دستاورد دانشگاه واسم فرسودگی روحی بوده :|

"ی" میگه الف شب امتحان یه درسی پیش من بود. کلا قبلش نخونده بود و حتی شب امتحان هم نخوند! فقط خلاصه های منو گرفت و اخر شب بهش یه نگاه انداخت. بعد نمرش دو نمره از من بیشتر شد!!!

بخدا من سر در نمیارم. ازینکه چرا ما این همه میخونیم و نتیجه نمیگیریم و بعضیا نمیخونن و انقدر نمره هاشون خوب میشه. بخدا نمی فهمم.. یا اونا خیلی تیزهوشن یا ما خیلی خنگیم یا چی، نمیدونم. دیگه واقعاااا احساس خستگی و درموندگی میکنم. با "ی" حتی به اینم فکر کردیم که توی سمپاد چی به خوردشون میدن :-))))))

بخدا خسته ام. خیلی خسته.. حس میکنم تا اخر سال شیش ما نه نمره ی درست و حسابی میگیریم نه کلا چیزی به ما یاد میدن..

+ فارما هم هر سال یکی دو نمره اضافه میکرده ولی امسال زیر بار نمیره. احتمالا قراره با 11 بیفتم :|||||| شت شت شت. که اون همه فارما خوندم و سر جلسه حس کردم تو کل عمرم تا حالا اینارو ندیدم..

۱۶ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

102.بعد شاکی میشن که چرا انقدر خشن جواب رد میدی :||||

چند وقت پیش خیلی اتفاقی به این فکر کردم که از جواب ردی که بهش دادم مدت خیلی خیلی زیادی گذشته، پس بذار از بلاک درش بیارم. امروز اومد پی وی :||||||||

اولش یه سوال بیخودی درمورد کتاب نمیدونم چی پرسید که خب گفتم نمیدونم. بعدشم گفت هیچ وقت اون منظوری که برداشت کردی رو نداشتم، ولی انقدر عصبانی شدی که نشد ازت معذرت بخوام. ببخشید و این حرفا. بعد من اصن یاااادم نمیومد چرا اون موقع از دستش عصبانی بودم یا چی شده و اینا. مطلقا هیچی یادم نمیومد. گفتم من که چیزی یادم نمیاد ولی در کل دلخوری ای هم ازت ندارم. بعدشم گفتم که امیدوارم تو هم بالاخره یه روزی منو ببخشی چون من واقعا احساس گناه میکنم :-( گفت چرا فکر می کنی نبخشیدمت؟! بعد دیگه من کلی خوشحال شدم از اینکه دیگه لازم نیست عذاب وجدان داشته باشم چون چیزی از من به دل نگرفته. بعد یهو گفت به من ربطی نداره هاااا ولی اون مانتو آبیه خیلی بهت میاد ولی اون بنفشه بهت نمیاد!!!! :||||||||||| من پوکر فیس وار مونده بودم که این فااازش چیه :| بعد یکی دو تا سوال بیخودی پرسید که پیچوندمش بعد دیدم نههههه! این انگاری هنوزم امید داره که از من جواب مثبت بشنوه :||||||||| یعنی من به بدترین طریق ممکن به این بنده ی خدا نه گفتم، یه جوری که بره و پشت سرشو هم نگاه نکنه. بعد الان خیلی خوشحال و شاد و امیدوار برگشته!!!!!! تازه درمورد لباسای من اظهار نظر هم میکنه :| لعنتی تو خودت الهه ی بدتیپی در یونان باستانی! من اون لباس بنفشمو خیلی هم دوست دارم :-(

دیگه یهو دیدم این اماده ی اینه که تا فردا دری وری بگه. گفتم من برم کار دارم. از این به بعد بیاد پیام بده انقدرررر بد و سر بالا جواب میدم که باز بیخودی توهم نزنه :| 

اقا خب نه یعنی نه دیگه. چرا بیخودی اصرار می کنن بعضیا؟!

۱۲ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

101. 27 دی 96

1. یه حرکت فووووق احمقانه انجام دادم. صفحه اخر امتحانو ندیدم و دقیقا وقتی دیدم که پنج دقیقه زمان مونده بود :| خیلی عجله ای زدمش. واقعا حیف شد. اینو میخواستم بیست بشم :-(

2. امتحان بعدیم فرداست!!! تغذیه

3. انتخاب واحد ترم شیش رو هم انجام دادیم. به این زودی نصفش رفت.. 

4. پرشین بلاگو دیدید چه جالب شده؟! انقدر جالبه که ادم وسوسه میشه یه وب هم اونجا داشته باشه :-)))))

5. داشتم آرشیو وب های قبلیمو میخوندم. ارشیو ترم سه انقدررر واسم غریب بود که باورم نشد خودم نوشتمشون. چقدر افسرده، حال بد، خسته، ضعیف.. اصن از خوندنش کلی حس بد گرفتم. یادم هم نمیاد که من چه دغدغه ی خاصی داشتم که انقدر افسرده بودم :| مسخرست واقعا.. 

۸ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

100. صد!

رفیق عشق کتاب قشنگ و جذابم، تولدت مبارک. ایشالا که زندگی همیشه بر وفق مرادت باشه گیلزاد جانم.. خوشحالم که رفیق جذابی مثل تو دارم که لیست کتابش عین منه! و میتونم از هر چیزی که تعریف کرد، با خیال راحت از فوق العاده بودنش سمتش برم..

ایشالا که همیییشه سالم و شاد و موفق باشی فاطمه ی عزیزم. تولدت مبارک :-*

مرسی بابت اخلاق دوست داشتنیت، مهربونیت، رفاقتت و همه چیز.. 

۴ نظر ۱۱ موافق ۰ مخالف

99. ازون پستای طولانی

1. چند وقت پیش یکی از دوستام روی یه دختری کراش داشت. بعد واسش یه ساعت خریده بود شیشصد هزار تومن، با یه کتاب و یه سری چیز دیگه. نزدیک هفتصد تومن اگه اشتباه نکنم، کادو تولد خریده بود واسه کسی که فقط کراشش بود!! یعنی حتی دوست ساده هم نبودن با هم.

کانال یه نفرو میخونم که دختره دانشجوی پزشکیه. بعد یه بار توی بیمارستان از کنار طرف رد شده و روش کراش پیدا کرده. بماند که بعدش اینستای رزیدنته رو پیدا کرد و بهش پیشنهاد داد و اینا. بعد اولش که رزیدنته تقریبا بهش جواب رد داده بود، میخواست واسش دویست سیصد تومن کادو بخره ناشناس بفرسته. الان که دیگه دارن اشنا میشن و اینا، دختره واسه ی رزیدنته دویست تومن کادو خریده که بهش بی مناسبت بده.

بعد الان واسم سواله که شما واسه کراشاتون انقدر هزینه می کنید واقعا؟؟؟!!!! :|||||| والا من تو کل عمرم فقط یکی از کسایی که روم کراش داشت واسم کادو خریده بود که اونم گلدون بود!!!! منم ازش نگرفتمش البته. 

من کلا از کسی کادو قبول نمیکنم. مثلا من اگه جای کراشای اینا بودم، عمرا اگه قبول میکردم. ولی واقعا دیگه انقدرررر هزینه فقط واسه ی یه کراش ساده؟؟؟؟؟!!!!

2. مامانم میگه یکی از بچه ها هست که مامانش همیشه میاد تعریف میکنه یه دختر دارم که خیلییی خوبه و اینا. مثلا حتی جلوی داییش هم روسری سر میکنه :||||| مامانم میگه اون دفعه معلمشون نبوده، من رفته بودم بالای سرشون. معلمشون شکل یه دست توی دفترشون کشیده بوده و قرار بوده هرکدوم از انگشتارو شکل اعضای خانوادشون بکشن. میگه دغدغه ی پسر بچه هه این بوده که میشه خواهرمو بدون روسری بکشم؟! قول میدم دفترمو کسی نبینه :||||||

فقط ما هننننگ کردیم از دست دغدغه های ملت. به مامانم میگم این دو تا تار موی ما چقدر موضوع مهمیه و خودمون خبر نداشتیم :-))))) یکی از چیزایی که همیشه و همیشه خدا رو بابتش شکر کردم، طرز تفکر مامان و بابام بوده. اینکه هیچ وقت اعتقادی به این چیزا نداشتن. اینکه میدونن وقتی من دارم درمورد دوستام حرف میزنم، احتمال پسر بودنش خیلی بیشتر از دختر بودنشه :-)))) اینکه میتونم با خیال راحت درمورد همه چی باهاشون حرف بزنم و مطمئن باشم که مثل هم فکر می کنیم.

یه چیزی هم یادم افتاد که تعریف کنم. حدودا دو سال پیش یه جایی مسافرت بودیم و توی ماشین توی جاده ی خارج از شهر. بعد توی ماشین مانتو و روسری و اینا نداشتیم. یه ماشین از کنارمون داشت رد میشد که یه حاج اقا توش بود. بعد انقدر بوق و چراغ زد که ما بزنیم کنار. بعد به بابای من گیر داد که چرا روسری سرشون نیست. بابای منم دعوااااا که تو اصن به چه حقی داخل ماشین مردمو نگاه میکنی که ببینی چیزی سرشون هست یا نه. مشکل از توئه که کنترل نگاهتو نداری وگرنه هرکسی میتونه تو ماشین خودش هرجوری دلش میخواد باشه :-)))))))) انصافا بهترین جوابیه که میشه به خیلیا داد. 

3. میخواستم در جواب کامنتاتون منم نظرمو درمورد شما بگم بعد دیدم خیلی پرروعیه که بخوام به زور درموردتون نظر بدم و کلا نظر من که اخه مهم نیست :-)))) ولی خب کلا اگه کسی خواست، من مشکلی ندارم که متقابلا نظرمو بگم :-)

۱۶ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان