این هفته خیلی دلم میخواست که بیام و پست بذارم ولی واقعا فرصتش پیش نمیومد. صبحا ساعت پنج بیدار میشم و ساعت شیش میزنم بیرون که برم دانشگاه و تا عصر هم کلاس دارم. وقتی برمیگردم خونه انقدرررر خسته ام که فقط میتونم بخوابم. یعنی شاید باورتون نشه، ولی بارها شده میخواستم یه چیزی رو به کسی بگم و از شدت خستگی توان تایپ کردنشو نداشتم! بارها شده صفحه ی وبمو باز کردم تا پست بذارم ولی همونطوری گوشی به دست خوابم برده!! کتابایی هم که میخونم همش توی مسیره و توی تاکسی و بی ار تی و اینا میخونم. توی خونه فرصتش پیش نمیاد. واقعا واقعا دلم میخواد درس بخونم بعد از دانشگاه ولی اصلا وقتی نمیمونه. یه جورایی فقط دو روز اخر هفته رو دارم.
اما درمورد دانشگاه بعد از علوم پایه.. به معنای واقعی عاشقشم. واسه اولین بار توی عمرمه که سر کلاسا احساس تلف شدن وقت ندارم و واسه ی حضور و غیاب سر کلاس نمیرم. یعنی ادم بعد علوم پایه تازه می فهمه دانشجوی چه رشته ایه!! واقعااا جذاب و لذت بخشه. هیچ استادی نمیاد بگه اگه فلان و فلان کنید میندازمتون و .. یا مثلا واسه ی امتحان فلان چیزو بخونید! هرکی میاد به این نیت درس میده که تو قراره دندونپزشک باشی و باید یه سری چیزایی رو یاد بگیری. تا حالا سابقه نداشته بود انقدر سر کلاسا با همه ی وجود درس گوش کنم، از سر کلاس بودن لذت ببرم و یه چیزی یاد بگیرم.. تا قبلش همش گوشه ی ذهنم بود که شاید باید میرفتم رشته ی ریاضی و فلان مهندسی ای رو که دوست داشتم میخوندم یا اینکه به این فکر میکردم که جای من اینجا نیست و علاقه ای به رشته ای که توشم ندارم.. ولی الان به معنای واقعی کلمه عاشقشم! اگه دانشجوی پزشکی و دندون و دارو هستید و علوم پایه ای هستید و حس میکنید رشتتونو دوست ندارید، مطمئن باشید بعد علوم پایه بهش علاقه مند میشید..
خیلی اتفاقا افتاده بود که دوست داشتم ازشون بنویسم ولی وقتی زمان خاص خودش میگذره، دیگه ادم رغبت نمیکنه بنویسه..
نکته ی اخر هم اینکه یه هفتست که تصمیم گرفتم روی برنامه پیش برم. یه نمای کلی ازش هم توی عکس پایینه. و خب با دیدنش متوجه میشید که همین هفته ی اول چقدر ضعیف عمل کردم. هفته ی دیگه هم میام و عکس اون هفته رو میذارم و واقعا امیدوارم که تیکای بیشتری توش دیده بشه :-)