تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

123. مسلما آدم وقت امتحانات یادش میفته که پست بذاره!

1. توی توییتر بحث سر وب هایی بود که بلاگفا حذف یا فیلتر کرده بود. وسط اون دعوا و بحثا، یه نفر یه آدرس گذاشته بود که اگه میخواید آرشیو وب های حذف شدتونو برگردونید، از این طریق ممکنه. یهو به سرم زد اولین وبی که ساخته بودم رو وارد کنم. اولین وبی که سال 93 وقتی که پشت کنکوری بودم توی پرشین بلاگ داشتم. یه سری از پستا رو واسم برگردوند. خوندنش خیلیییی جالب بود واسم. مدل حرف زدن، فکر کردن و دغدغه هام توی اون سن.. آدم خودش فکر میکنه که هیچ تغییری نکرده و همیشه همین شکلی بوده ولی وقتی نوشته های قبلی خودت رو میخونی تازه میفهمی که کیلومترهااا از خود سابقت فاصله داری. گاهی انقدر ازش دوری که دیگه نمیشناسیش. شبیه اینه که داری نوشته های یه غریبه رو میخونی.. اون قالب ها و متن های عاشقانه، اون ادا اصولای مسخره، اون مدل حرف زدن، همه و همش به نظرم فوق العاده مسخره اومد. دو ساعت تمام داشتم از خنده ریسه میرفتم. و با این سوال گنده توی ذهنم، که یعنی واقعا من یه روزی این مدلی بودم؟! از جمل کشفیاتم میشه به این اشاره کرد که آخرین بار سال 93 عاشق کسی شدم :))))))) خلاصه که چقدر ابله و احمق بودم من.. داشتم فکر میکردم چی توی این سالا باعث این تغییرات شده؟! دانشگاه رفتن، آلما توکل و تاثیرات وبش و فمینیست شدن، کتاب خوندن و فیلم دیدن، تغییر کردن سبک زندگی و مدل دغدغه هام.. 

کارنامه ی آزمونای آزمایشی و درصدام هم توش بود. حقیقتا عجب رتبه ها و درصدایی. خودم کف کردم :))))) رتبه های زیر صد و زیر پنجاه کشوری، درصدای بالای 80 و 90.. بزرگترین رویای اون روزام پزشکی دانشگاهی بوده که الان توش درس میخونم. دقیقا الان توی موقعیت ایده آل و رویای چند سال پیشم زندگی می کنم. فقط میتونم بگم خداروشکر.. 

سالای آخر دبیرستان یه کسی رو دوست داشتم. اون موقع ها فکر میکردیم بعد دانشگاه انقدر از هم دور میشیم که احتمالا دیگه هرگز همدیگرو نخواهیم دید. جز رویاهامون بود یه شهر قبول شیم تا بتونیم با هم باشیم و بریم بیرون! الان توی یه دانشگاهیم ولی سایشو هم با تیر میزنم. اون سری که پیام داده بود همش با خودم فکر میکردم من چطوری یه روزی همچین کسی رو دوست داشتم آخه! اون روزی که داشتم پست سویل رو میخوندم، به این فکر میکردم که منم دقیقا همینطوری بودم. هر بار کسی رو دوست داشتم فکر میکردم که آسمون دهن وا کرده و این تحفه رو انداخته واسه من :))))) الان حالم از سلیقه و انتخابای مزخرفم به هم میخوره! یکی از یکی داغون تر :)))))خدایا بیا و یه کاری کن توی همین وضعیتی که از هیشکی خوشم نمیاد بمونم. حیف این آرامشه که بخاطر یه مشنگ دیگه به هم بخوره :)))))

2. امیدوارم الان به اندازه ی چهار سال پیشم مضحک نباشم :))) و اینکه تصمیم گرفتم که از این به بعد توی وب بنویسم. خیلی جذابه که بعد ها وبت رو بخونی و تغییرات خودتو ببینی. حتی اگه این روزانه نویسیا باعث بشه فضای وب انقدر مبتذل بمونه ;) حیف که تو این سالا یه عالمه وب داشتم و همه رو حذف کردم :| البته از وقتی که توی بیان بودم، تقریبا آرشیوم رو نگه داشتم. توی تابستون در اولین فرصتی که پیدا کنم، همه رو با حفظ تاریخ وارد اینجا میکنم. و البته اون قسمتایی از کانال که واسه ی خودم جذابه. 

3. امتحانا شروع شده. حجمشون فوق العاده زیاده، تاریخاشون نزدیک به همن و فرصت برای خوندن خیلی کمه. کار پروتز بیمار ، پارسیل و دندونای اندویی تحویلی هم مونده. پایان ترم فرانسم هم دقیقا همین هفتست. کلاس موسیقیم هم به همچنین. سرم خیلی شلوغه ولی این وضعیت رو دوست دارم خیلی.. همه چی سخته و کلی دغدغه های متفاوت دارم. ولی قلبا حالم خوبه و عاشق شرایطی ام که توش قرار گرفتم.خداروشکر بابت همه چی .. قبلنا با وجود اینکه شاید شرایط خیلی بهتر از الان بود لذتی از زندگیم نمی بردم. درگیر یه حس و حال افسرده ی مسخره بودم. ولی الان بهترین اتفاق زندگیم اینه که قلبا و عمیقا آرومم و حالم با زندگیم خوبه. همه چی ایده آل نیست ولی اینکه از مسیر لذت ببرم رو یاد گرفتم. مهم ترین چیز اینه که حال دل آدم خوب باشه..

4. توی سال جدید به خودم قول دادم تمرین سازم رو نذارم واسه ی روز قبل کلاس که بدون آمادگی قبلی و با کلی نگرانی برم کلاس. به خودم قول دادم اگه خوب تمرین کنم تابستون یه ساز نو بخرم. از شروع سال جدید بهتر تمرین کردم و چقدر حس خوبی به ادم میده. واقعا حال آدمو عوض میکنه.. الان حتی به این فکر میکنم که وقتی کاملا روش مسلط شدم، حتی میتونم یه ساز دیگه هم یاد بگیرم!

قبل عید یه روزایی بود که از شدت حجم و فشار کاری که هست قید فرانسه و موسیقی رو یزنم. که هم تایم بیشتری بتونم توی دانشکده بمونم و هم تایم بیشتری بتونم درس بخونم. ولی واقعا انقدر واسم مهم و جذابن که توی هر شرایطی رهاشون نکنم. اگه توی سالای بچگیم هم به بهانه ی درس کلاس زبانم و بقیه ی کلاسامو ول میکردم الان قطعا حسرتش رو میخوردم. توی اون برهه ی زمانی ممکنه یکم سخت بگذره ولی قطعا ارزشش رو داره. و خب البته کلی هم توی عوض شدن روحیه ادم تاثیر داره.


خب دیگه من برم درس. فعلا :)

۶ نظر ۱۲ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان