تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۱۹۱. تجربه جدید!

امروز واسه اولین بار رانندگی کردم ^_^

۳ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۱۹۰. چالش جدید!

ازونجایی که تحمل یکنواختی واسم وحشتناک سخته، واسه خودم یه چالش جدید گذاشتم. من به طرز دیوانه واری عاشق زبان یاد گرفتنم. روحمو جلا میده لعنتی.. داشتم بررسی میکردم تا سال دیگه که آلمانی رو شروع کنم، چه زبانی رو یاد بگیرم خوبه؟! بین دو سه تا گزینه ای که داشتم رسیدم به عربی! داشتم یه کتاب از اکو میخوندم، یه جایی استاده به شاگردش میگه عینکم همراهم نیست، هرچیزی میبینی رو واسم بخون.اون جواب میده چیزی که میبینم نوشته نیست، چون حتی شبیه یونانی هم نیست. یه سری خطوط شبیه مار میبینم! استادش میگه اون عربیه! شاید واسه بقیه ادمای دنیا یادگرفتن فارسی و عربی به خاطر رسم الخطش سخت باشه ولی واسه ما که سخت نیست. این همه گارد مردم نسبت به عربی یاد گرفتنو هم نمی فهمم چون ما تو خاورمیانه و بین یه عالمه کشور عرب زبانیم. دبی رفتن خوبه، عربی بلد بودن بد؟! من حیفم میاد زبانی رو که انقدر راحت میتونم یاد بگیرم از دست بدم. کتابای خیلی خوبی هم پیدا کردم. دیگه باید دید تا کجا میتونم پیش برم.. 

درمورد زبان کشورای اروپایی هم نکته ای که هست اینه که هرکدومو که یاد بگیری، یاد گیری بعدیش نصف قبلی زمان و انرژی میبره. چون شباهتا و مشترکات خیلی خیلی زیادی دارن. بعد تازه ادمی که روش یاد گرفتنش دستش اومده باشه پیش رفتن توش واقعا سخت نیست. هرکاری استاد خوب میخواد ولی وقتی مسیرت باز شده باشه فقط یه هل کوچیک‌ کافیه تا راه بیفتی..

جز فانتزیامه که تا چند سال دیگه هرکتابی رو که میخوام بخونم به زبان اصلی خودش بخونم. الان فقط انگلیسیا و فارسیا رو میتونم متاسفانه. ولی چندتا زبان دیگه خیلی جدی توی برنامه ی چند سالم هست. کاش حداقل تا سال دیگه فرانسم به حد دلخواهم برسه..

خیلی رویاطور، کاش ده سال دیگه یه نقطه ی دیگه ی این دنیا باشم. کمتر از ده سالم بشه که چه بهتر :)

۵ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

189. ارزوی دور..

این دو سه روزه انگار یه چیزی عین پتک خورده تو سرم و به چیزی علاقه مند شدم که هیچ وقت فکرشو هم نمیکردم. ولی اون خواسته خیلی خیلی خیلی از من دوره... ولی اگه واقعا یه روزی بشه چی؟!

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۱۸۸. اخرین بار!

الان یادم افتاد اخرین باری که با یه نفر که دوز پسرم بوده قرار داشتم و بیرون رفتم دوازده اسفند ۹۲ بوده 😂😂😂. دیگه بعد از اون هیچ وقت چنین کاری رو نکردم. شده کسی رو دوست داشته باشم ولی ارتباط و بیرون رفتن نه.. حس میکنم من هرچی سنم بیشتر شده مثبت تر و اروم تر شدم 😅 تازه اخرین باری هم که کسی رو دوست داشتم زمستون ۹۳ بوده. انقدر این خاطراتی که میگم تو ذهنم دورن که گاهی حس میکنم هرگز وجود نداشتن..

۲ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۱۸۷. آیین نامه

آیین نامه مقدماتی رو بدون غلط قبول شدم. همین :)

چی میشه امتحان شهر رو هم همون بار اول قبول شم؟! 😅

۵ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۱۸۶. آشپزی ۲

اقا یه ماکارونی ای درست کردم عاااالی. یعنی خودمم که از ماکارونی بدم میاد دوستش داشتم! اونم با ته دیگ سیب زمینی طلایی ^_^

۷ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۱۸۵. آشپزی

خب در جریانید که اولین و اخرین تجربه ی من از آشپزی برمیگرده به اون نیمرویی که پارسال عکسشو دیدید؟! باید بگم که در راستای ابنکه ادم لازمه همه کاری بلد باشه چون بالاخره یه روزی ممکنه یه جایی گیر بیفته، تصمیم گرفتم اشپزی یاد بگیرم!! دیشب خورشت بادمجونی درست کردم که بیا و ببین :)))) خیلی خوب شد واقعا. خیلی.. البته پلوش رو‌ مامانم درست کرد. ولی خورشتی که من درست کردم هیچ فرقی با اونایی که مامانم درست میکنه نداشت ^_^

۴ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۱۸۴. یه تجربه..

مهلک ترین اشتباهات عمرمو وقتی مرتکب شدم که توی یه زمینه ی خاص اعتماد به نفس نداشتم. و الان فهمیدم چه تصور غلطی از خودم داشتم.دارم همه تلاشمو میکنم توی اون یه زمینه هم احساسمو به خودم خوب کنم..

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۱۸۳. حال خوب..

حالم واقعا با خودم و زندگیم خوبه. عمیقا و قلبا خودمو دوست دارم و به خودم ایمان دارم..‌نه به معنای خودشیفتگی، به معنای اعتماد به نفس.. و هر روز این حس درونم قوی تر میشه..

مهم ترین نکته ای که درون خودم دوستش دارم اینه که همه ی عمرم از همون سن کم، همیشه تلاشم واسه ی این بوده که حتی یک روز از عمرمو هم به بطالت نگذرونم و هیچ روزیم شب نشه مگه اینکه اون روز یه قدم به خود ایده آلم نزدیکتر شده باشم و حداقل یه نکته مثبت به زندگیم اضافه شده باشه. الان تابستونه ولی با این حال صبح تا عصر یا کلاس دارم یا مشغول یه کاری هستم. و نمیتونم توصیف کنم چقدررر این ریتم تند زندگیم رو دوست دارم. 

پ ن ۱. دو جلسه از کلاس آیین نامم گذشته و رسما ماراتون گرفتن گواهی نامه هم واسم شروع شده.. 

پ ن ۲. فرانسه این روزا به طرز عجیبی حالمو خوب میکنه. اینکه میبینم شنیداری ها رو راحت بار اول متوجه میشم، در حد دایره لغات خودم میتونم راحت حرف بزنم، کتابای فرانسوی البته در سطح خودم میخونم و کامل درکش میکنم. فکر کنم تا سال دیگه به اون حدی که مد نظرمه برسه و سال دیگه این موقع آلمانی رو هم شروع کنم ^_^

پ ن ۳. داداشمو که میبینم حس میکنم نسل بعد از ما با مفهوم تلاش زیاد کاملا بیگانه هستن. باهوشه، درسش خیلی خوبه، زبانش خیلی خوبه ولی تلاشش در حد اون موقع های من هست؟! نه. یک دهمش هم نیست. اینا همونایین که تا کلاس شیشم نمره نداشتن و اصلا تلاش به اون مفهومی که تو ذهن منه هرگز واسشون تعریف هم نشده..

پ ن ۴. من خیلی خیلی زیاد واسه کنکورم زحمت کشیدم. بخاطرش پشت کنکور هم موندم. قطعا واسم ساده هم نبوده. ولی کنکور واسم یاداور یه تلاش خیلی خیلی زیادمه که خوشبختانه به نتیجه هم رسیده. رتبم قرار بود که دورقمی باشه و سه رقمی شد ولی نهایتا همونی شد که میخواستم. الان یه عااالمه کنکوری میبینم که n رقمی شدن و کنکور و همه چیز واسشون مسخره‌ست. و من واقعا نمی فهمم ادمی که تو ۱۸ سالگی واسه یه دانشگاه خوب رفتن تلاش نکنه، پس دقیقا هدف و انگیزه‌ش از زندگی چیه؟! و متاسفانه دور همه کنکوریا پر شده از ادمایی که یه سری مدرک زورکی از دانشگاهای بیخودی گرفتن و الان مدان به این بچه ها القا میکنن که ما درس نخوندیم و دانشگاه رفتیم و توی دانشگاه هیچ خبری نیست و فلان. در صورتی که بنظر من واقعا توی دانشگاهای خوب خیلی خبراست. ادم هر رشته ای میخواد بخونه باید با کیفیت خوبشو بخونه..

اگه کتکوری بودید و واسش زحمت کشیدید فارغ از نتیجه قلبا بابت تلاشتون تحسینتون میکنم و بهتون خسته نباشید میگم. اگه همه ی تلاشتونو کردید قطعا اونی که سر راهتون قرار میگیره واستون بهترینه.. من ازتون نمی پرسم چون پرسیدنش خیلی قشنگ نیست. ولی اگه کمکی واسه انتخاب رشته از من برمیومد حتما بگید..

پ ن ۵: دو هفته بیشتر نیست که داروهای این دکتر پوست رو استفاده میکنم و برخلاف تصورم خیلی خیلی تاثیر داشته. کاش همین روند مثبتو حفظ کنه.

پ ن ۶: اون یکی وبم رو میبینم و به معنای واقعی کلمه از دیدنش لذت میبرم. اینکه صفحاتشو جا به جا میکنم و میبینم عجب کتابایی خوندم. هرکدوم یه بخشی از روحمو به طریقی تحت تاثیر قرار دادن و تا همیشه یه گوشه ی وجودم میمونن. دیدن وبم دقیقا حال قدم زدن وسط یه کتاب فروشی جذابو داره، با این تفاوت که میدونی همشونو خوندی. 


۴ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۱۸۲. مازوخیست!

ده هزار!!! تا توییت دوست دختر اونی که دوستش داشتم رو‌خوندم! دنبال اون جاهایی که درموردش نوشته.. درمورد سکسشون حتی :|

یه سال هم هست که با همن. بیچاره دختره که اونی که عاشقشه سال ها میگفت عاشق منه، حتی توی این یک سالی که با این دختره بوده..

تا حالا همه چیزو از اون سمت ماجرا ندیده بودم. 

یه سری احساسات متناقضی دارم که نمیتونم بیانش کنم. فقط دوست دارم عق بزنم و همه ی دل بستگی هایی که همه ی عمرم تجربه کردمو بالا بیارم..

۳ نظر ۷ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان