تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۳۲۰. گزارش مروری :)))

۱. دیگه جای کتابامو نداشتم و یه کتابخونه جدید سفارش دادم واسم بسازن. اونی نیست که تو ذهنم داشتم ولی خیلی دوستش دارم. نمای اتاقم خیلی بهتر شده.

۲. دو هفته پیش یه اقای محترمی منو فالو کرد. اسم و چهره‌ش به شدت آشنا بنظر میرسید ولی یادم نمیومد کجا دیدمش. خیلی متشخص و محترم به نظر میرسید. بعد شروع کرد به کامنت گذاشتن زیر پستای من. بعد هم دایرکت. بهش گفتم خیلی واسم آشنا بنظر میرسی. معلوم شد خیلی سال پیش توی یه اموزشگاه زبان درس خوندیم و داداش یکی از هم مدرسه‌ای های دوران راهنماییمه. هرچند بازم یادم نیومد من کجا دیدمش. خلاصه شد فلور نرمال دایرکت من. منم همیشه محترمانه جواب همه رو میدم و این جواب دادن نشونه هیچ چیز خاصی نیست. بعد یه بار گفت شهر کتاب فلان برنامه رو داره. میای بریم؟! گفتم نه. گفت پس یه فرصت دیگه :| بعد دیگه کم کم انقدر پیام دری وری میداد که وقتی گوشیمو دستم میگرفتم دلم میخواست گریه کنم از دستش. نمیدونم کی گفته اگه یکیو خفت کنی مخش زده میشه. دیگه انقدر روی اعصابم بود که من گذاشتمش توی کلوز فرندم و یه استوری عکس دو نفره فیک گذاشتم :)))) اومد ریپلای زد مبارکه! جوابشو ندادم. بعدش دوباره دایرکت داد :| واقعا از رو نمیرفت. با خودم گفتم اگه یه کلمه دیگه حرف بزنه بلاکش میکنم. بعد فرداش دیدم اون منو بلاک کرده :))))))) خدا شفا میده ایشالا!

این بنده خدا معلم فیزیک بود. گند زد به تصور ذهنی من از معلما. معلما و انقدر flirting اخه؟! :))))) 

واقعا دیگه این کارا توی حوصله من نمیگنجه. پونزده شونزده سالگی حوصلشو داشتم. حتی تا ۱۸ سالگی. ولی بعدش دیگه نه واقعا. هیچ تمایلی به توی رابطه بودن ندارم. از مکالمات طولانی متنفرم. حوصله خودمم ندارم چه برسه به جواب پیام یکی دیگه رو دادن. بیرون رفتن و ... هم که دیگه حرفشو نزن.

۳. معدلم بالاخره به اون حدی رسید که میخواستم ولی فکر کنم فارمای دو واحدی خرابش کنه. کاش اون حداقل ذهنیم رو داشته باشه این ترم.

۴. مدتهاست برنامه ریختم یه کاری کنم که احتمالا بزودی انجامش بدم. کم کم دارم بابتش استرس میگیرم. کاش اوکی بشه.

۵. قرار بود فرانسه‌م تا الان تموم بشه و این تابستون المانی رو شروع کنم ولی استاد فرانسه‌م انقدر بی‌برنامگی دراورد که این تموم نمیشه. منم فقط دو سال از دانشجوییم مونده و واسه المانی داره دیر میشه. نمیخوام موازی کاری کنم و نمیخوام هم کاری رو نصفه رها کنم. نمیدونم چه کنم.

۶. احساس بطالت و بیهودگی و بی‌هدفی میکنم. دیگه الان همه تکلیفشون با خودشون روشنه. اونی که میخواد تخصص بخونه داره درس میخونه، اونی که میخواد ازدواج کنه رل زده :))))، اونی که میخواد مهاجرت کنه رفته تو کار مقاله، اونی که میخواد پول دراره کار میکنه. من نه کار خاصی میکنم، نه میدونم دقیقا چی میخوام. حتی در حد فکر هم نمیدونم. فقط نشستم دارم کتاب میخونم و دیگه حتی کتاب خوندن هم حس مثبتی بهم نمیده.‌ خیلی بلاتکلیفم و خیلی احساس بدیه..

دیروز نتایج اولیه رزیدنتی اومد. ظرفیت هر رشته یه نفر و با این درصدای سهمیه هم که عملا متعلق به سهمیه هاست. باید یکی دو سال کامل روش وقت گذاشت و بازم احتمال نشدنش خیلیییی زیاده. از طرف دیگه واقعا این پروسه ی عمومی، تخصص، هیئت علمی و مسیر کلینیک و مطب و دانشگاه تا همیشه چیزی نیست که روحمو ارضا کنه. حس میکنم خیلی معمولیه. از طرف دیگه عمومی موندن هم حس ناتمامی داره انگار. بخصوص اگه ببینی مثلا همکلاسیات متخصص شدن. پروسه کلینیک و مطب و پول دراوردن هم که خب بازم معمولیه. مهاجرت هم که خیلی سخت و نشدنیه. گزینه‌ی متنوعش کدومه که من برم سراغش؟! :)))))

حس میکنم زندگیم یه تلاش اساسی کم داره. اینکه حس کنم دارم همه توانمو واسه یه کاری میذارم. ولی متاسفانه اون هدفی که واسش تلاش کنم واسم مشخص نیست. گاهی فکر میکنم کاش از همون ترم ۱ خیلی درس میخوندم و الان حداقل پروسه رقابتی درس خوندن و معدل و استریتی رو میداشتم. نه که هیچ کدومش واسم مهم باشه ها، فقط از جهت یه هدفی داشتن :|

۴ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۳۱۹. فارما!

ترم پنج واقعا خیلی بابت افتادن فارما حرص خوردم. این ترم هم که گفتن پیش نیاز درد و داروعه و نمیتونی درد و دارو برداری چون فارما پاس نکردی هم واقعا حرص خوردم. بعد دیگه قرار شد فارما ارائه بشه و هم نیاز با درد و دارو برش دارم. خیلی بار فکری سنگینی روم بود و خب جفتش پاس شد. درد و دارو با یه نمره خوب ولی فارما با یه نمره معمولی که معدلمو میاره پایین ولی مهم نیست. دیگه تموم شد. دیگه بارش روی دوشم سنگینی نمیکنه و واسه همیشه تموم شد. خدایا شکرت :)

۴ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

۳۱۸. همچنان امتحان

فردا امتحان پریو عملی دارم. هم تئوری هم عملی. استرس برانگیزه جدا. کاش خوب پیش بره :(

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

۳۱۷. یازده تیر

خانومه موقع رفتن اومد کلی منو بغل کرد و بوسید و تشکر و این حرفا! بعد گفت اون پسره هم که باهات بود خیلی پسر خوبیه. بعد گفتم اره. درست میگید. بعد گفت نامزدته؟!!! گفتم نه بابا. خودش نامزد داره :)))) بعد دو ساعت داشت میگفت خیلی بدسلیقه بوده پس. تو به این خوبی. خیلی هم به هم میومدین! حالا ایشالا بهترش واسه خودت و اینا 😂😂😂😂😂

حالا این پسره که میگفت شاخ‌ترین و آدم‌حسابی‌ترین پسر این دانشکده‌ست جدا. دوست دخترش هم خیلی شاخه قاعدتا. خندم گرفته بود به این مکالمه و همش میگفتم خدایا کسی نشنوه یهو فکر کنن مثلا من چشمم دنبال این بنده خداست 😅

۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۳۱۶. موقت

بچه ها کدومتون چند وقت پیش درمورد علوم پایه از من پرسیده بودید؟!

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

۳۱۵. Couples!

به طرز عجیبی هرکسی رو که توی دانشکده میبینی یا رل زده یا ازدواج کرده. سال پایینیامون که از همون اول رلاشونو زده بودن. فقط یه چندتا از بچه های ما مونده بودن که اونا هم وارد رابطه شدن. اونم با چه آدمای عجیب و جالبی. بعضیاش خیلی تعجب‌آور بود. البته وقتی میبینیشون کاملا هم به هم میان. سال اخریا هم که همه یا ازدواج کردن یا دارن ازدواج میکنن. 

منم اهداف بیزنس‌گونه تو سر می‌پرورونم. اینکه دقیقا برنامم واسه‌ی بعد فارغ‌التحصیلی چیه. گزینه‌هام چیه، علایقم چیه، اولویتام چیه. علم بهتر است یا ثروت مثلا😂 که خب مسلما ثروت😂.

واسه تابستون یه سری برنامه‌های متنوع دارم😂. یه برنامه اساسی هم دارم که مامانم چند ساله برنامشو ریخته و دیگه باید انجامش بدم. هرچی هم بیشتر بهش نزدیک میشم بیشتر استرس میگیرم. 

پس فردا امتحان درد و دارو دارم و سخته جدا. من ناتوانم از حفظ دارو :((( 

دیگه اینکه بیاید این پیج پابلیک منو فالو کنید. واسش برنامه‌های بلند‌مدت دارم😂. 

اصن بیاید کامنت بذارید یه کم از خودتون بگید. دلم تنگ شده واسه وبلاگ بازی. 

۵ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان