خب ظاهرا نیازی نیست من کاری بکنم. حرکت انتقام طورانه بود :|
انتقام و تلافی قشنگی بود.. توهین و فحش هم نمیتونست انقدر عمیقا قلبمو به درد بیاره..
ادمارو تو وقت عصبانیت بشناسید..
بهش نگفتم ولی اینجا میگم: لعنتی خیلییییی بی شعوری..
خدایا من چهار سال منتظر این لحظه بودم. چرا الان؟! چرا الان که همه چی خراب شده؟؟!! چرا الان که همه چی این شکلیه؟! خدایا من چیکار کنم؟!!! درمونده ترینم... درمونده ترین..
از ترس و شوک همه بدنم یخ کرده و دارم میلرزم..
در راستای پست قبل یه کاری واسه خودم تراشیدم که همه ی زمان و انرژیمو میگیره و فوق العاده هم سنگینه. تهش هم دستاوردش عملا واسه کسای دیگست و یه جورایی بیگاریه.. ولی دلم میخواست که انجامش بدم. کاش خوب پیش بره و کاش واقعا اون کاری که وعدشو بهم دادن انجام بدن..
انقدر سنگینه که قبول کردنش واقعا ریسک بود.خیلی!