دوشنبه ۱۱ دی ۰۲
دو ساعت توی مهمونی و در اوج مستی رقصیدیم. یه جایی زدیم بیرون از سالن اصلی که هوا بخوریم. لش کرد رو مبل بیرون. نشستم رو پاش. سرم سبک بود. حالمون خوب بود. دوست داشتم دنیا توی همون لحظه متوقف شه. عکسی که اون شب گرفتیم بهترین و واقعیترین عکس این مدته. حیف که موندگار نیست و میدونم باید کات کنم. دیشب روانپزشکم هم غیرمستقیم همینو گفت. هوف. همیشه یا آدمش درست نبود یا زمانش. چی بگم اخه