تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۲۰ ابان

خب طبق معمول به همین زودی کات کردم. خیلی همه چی خوب بود و واقعا دوستش داشتم. ولی لیاقت من تو این زندگی بیشتر از اینه که هر روز روزشماری کنم که اونی که دوستش دارم کی قراره رهام کنه و بره. توی این سن دیگه توانشو ندارم. دیگه بیست ساله نیستم. خسته تر و کم توان تر از ابن حرفام. خیلی خیلی شکننده تر...

۰ نظر ۶ موافق ۱ مخالف

۱۶ ابان ۱۴۰۲

دوست پسر باشعوری دارم! وسط شیفت کلینیک یهو میبینم یکی به اسمم قهوه سفارش داده و فرستاده. وسط تایم دانشکده زنگ میزنه که نیم ساعت وقت استراحت داری؟ بعد با قهوه و میان وعده میاد! صبح قبل شیفت کلینیک واسم قهوه و صبحانه میاره! از خونشون واسم شام میاره حتی. وسط کلی کار و شیفت هرطوری شده خودشو میرسونه که حتی اگه شده نیم ساعت منو ببینه! هنوز هیچی نشده منو به همه دوستاش نشون داده. حتی وقتی میخواد دستمو هم بگیره قبلش اجازه میگیره! حواسش به همه جزئیات هست. خیلی خوب گوش میکنه و اروم و باملاحظه و باشعوره.

از اولش گفته که توی یک سال اینده مهاجرت میکنه و اپلای کرده و همه چی خیلی زود تموم میشه ولی این اولین باریه که رابطه انقدر خوبی رو تجربه میکنم.

۱ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان