هفته قبل خیلی خیلی کم خوندم. یه سری شرایط پیچیدهای پیش اومده که یه مدته خونمون رسما یه کاروانسرای شلوغه! امکان درس خوندن رسما صفر! هفته پیش ۱۶:۳۰ خوندم. فصل ۵ تا ۹ ارتو رو خوندم و تست زدم.
نکته دیگه اینکه خیلی اتفاقی با یکی از رزیدنتای دانشکده خودمون آشنا شدم و میشه گفت که وارد رابطه شدیم. (وقتی خودم این جمله رو به زبون میارم چقدر عجیبه!). یه سری چیزایی خیلی خوب و درست و ایدهآله و یه سری چیزا هم باعث میشه نتونم اعتماد کنم و بترسم. ولی خب دارم چیزی رو تجربه میکنم که هرگز مشابهش رو تجربه نکرده بودم.
نکتهش هم اونجاست که اون کلا سه شیفت سر کاره و درطول روز خیلی کم پیش میاد که بخوایم پیام و اینا بدیم. حداقلش اینه که سیستم درس خوندنم سر جاشه.
فعلا همینا تا ببینم چی پیش میاد🤦🏻♀️