این هفته خیلی هفته شلوغی بود. رفتم اسما شهر و در حقیقت روستای طرحم رو دیدم. خونهای که قراره بهم بدن. شماره نظامم رو گرفتم و امروز هم مهرمو گرفتم😅. درس هم که کلا نخوندم😑. درمورد طرحم و جزئیاتش بزودی مینویسم حتما. ایشالا که فردا قطعی بشه.
فقط الان داشتم مهرمو نگاه میکردم و فکر میکردم حتی دورترین رویاهای آدم هم یه روزی بالاخره واقعی میشن. نشدنی و محال نیست. یه زمانی توی زندگیم، خواب این روزارو هم نمیدیدم...