امروز به جای اینکه ساعت پنج صبح بیدار بشم، شیش ییدار شدم و امتحانم خیلی خیلی دیر شد. به طرز معجزه آسایی تونستم خودمو دقیقه ی نود به امتحان برسونم. برخلاف چیزی که استادای درس گفته بودن، امتحان تشریحی نبود خداروشکر و اینکه خوب شد امتحانم. امتحان بعدی بدترین امتحان این ترمه یعنی فارما! فقط امیدوارم که شنبه به خیر بگذره..حفظ کردن اسم مشابه این همه دارو، کاربرداشون، دوز ها و شکلای مختلف داروییشون، تداخلات دارویی و ... واقعا خیلی خیلی سخته. من واقعا تحسین میکنم اونایی رو که دارو میخونن. انصافا خیلی خیلی سخته درساشون..
بعضی وقتا هست که ادم یه چیزی رو با اصرار زیاد از خدا میخواد و نمیشه. اون موقع ممکنه حس کنه خدا هواشو نداشته ولی بعدها به این نتیجه میرسه که اونی که واسش اتفاق افتاده بهترین بوده. سال اول که کنکور داده بودم رتبم خیلی لب مرزی بود و واقعا فقط و فقط قبولی واسم مهم بود، حالا هرجا. یادمه روزای دم اعلام نتایج تو وبم نوشتم خدایا من حتی به داروی !!! هم راضیم! الان فکر میکنم اگه خدا به حرفم گوش داده بود، من یه ترم هم دووم نمیاوردم. داروی !!! کجا و دندون شهر خودم کجا! (من نه توان دارو خوندن داشتم و نه توان دوری از خانواده).صادقانش اینه که به هرجای زندگیم نگاه میکنم، همیشه همه چی مطابق میلم پیش نرفته ولی همیشه خدا هوامو داشته. به هرچی خواستم رسیدم و خیلی وقتا به چیزی خیلی فراتر از تصوراتم رسیدم. اگر چه خیلی وقتا مسیری که توش قرار گرفتم و تلاشی که واسش کردم چندین و چند برابر دیگران بوده. خیلی وقتا بقیه خیلی ساده به چیزی رسیدن که من واسش خیلی خیلی تلاش کردم تا بهش برسم. در کل اون رسیدنه مهمه، سختیای هر کاری مقطعیه..