دیروز کتابام رسیدن. دو روزه که درس میخونم. بین همه چیزایی که اخیرا خواستم و نشده، عمیقا نیاز دارم که این دفعه بشه. بعد از مدتها سردرگم بودن یه هدف بزرگ دارم که بودنش حس خوبی داره. با حس علاقه و رضایت درس میخونم. (کاش سال دیگه هم بیام و همینو بگم)
دیگه توی این سن، به اون میزان از اعتماد به خودم رسیدم که بتونم به خودم بگم مهم نیست که استریت نیستم، مهم نیست که خیلیا تو دوران دانشجویی بیشتر از من درس خوندن، مهم نیست که من قراره توی طرح بخونم و یه عده مثلا توی خونهان و همهچی واسشون راحتتره. مهم نیست که چقدر سهمیه وجود داره و رتبهم باید زیر ۲۰ باشه تا شاید بشه. هیچکدوم مهم نیست. میخوام این دفعه هم همه تلاشمو بکنم. مثل خیلی از کارای دیگهای که کردم. اره، توی زندگیم بعضی از کارارو هم نتونستم تا اخر پیش ببرم. ولی حتی واسه اونا هم خیلی تلاش کردم. و این معنیش نیست که آدم ناتمام و نیمهکارهای هستم.
اینستا و توییترمو برخلاف قبل دیاکتیو نکردم که توی ناخوداگاهم حس کنم چیز مهمی رو از دست دادم. اپشون رو پاک کردم و روزی یکی دو بار نسخه وبشون رو باز میکنم و میبینم که خبری نیست و همون لحظه میبندمشون. اینطوری راحت تره.
کتابایی که خریدم اون پک گرونی نیست که همه هرسال میخرن. مال یه موسسه جدیده که امسال شروع کرده و قیمتش یک چهارم پکهای دیگه بود. راضیام. حس خوبی بهم میدن. کاش این حس خوب تا اخرین لحظه بمونه.
پن. احتمالا از این به بعد بیشتر اینجا بیام. و همانا که مقصد نهایی هممون واسه لحظههای مهم و سخت، وبلاگمونه و بس.