امتحان فردا امتحان خاصیه. توی اسکیل لب بیمارستان برگزار میشه و الکترونیکیه. بیستا سوال هشت گزینه ایه که هر سوال چندتا جواب درست داره. اگه غلط بزنی نمره منفی داره، نمیتونی گزینه ای که زدی رو حذف کنی یا بری سوالای قبل یا بعد. اگه گزینه ای رو بزنی که منجر به فوت مریض بشه دیگع نمیتونی امتحانو ادامه بدی. ضمنا بردن کتاب مجازه!!! منم درس نخوندم :| هیچی دیگه. خدا به خیر بگذرونه.
امروز یه مکالمه جذاب داشتم و یه نتیجه گیری شخصی خاص که یادم باشه بعد ازش بنویسم. همین
من از افتادن خیلی خیلی میترسم 😢. خدایا میشه لطفا نیفتم؟! حداقل پریو رو :( و تشخیص ۳ و تشخیص ۴😅
جانان من تشخیص ۴ کشت ما را 😑
این حجم از دری وری بی ساااااابقسسسستتتت
امتحان جراحی بد نشد. از چهار تا استاد سوالای سه تاشونو کامل بلد بودم ولی یکیشون خیلی سخت داده بود. چندتا شک دار زدم..
رسیدیم به خوفناک ترین امتحان ترم، تشخیص ۴! دویست صفحه کتاب که همممش مشابهه و تشخیص افتراقی و ... اگه پاس بشه این کتاب رادیولوژی دیگه تموم میشه و همشو توی این سه ترم تموم کردیم..
گردنم گرفته و به شدت درد میکنه. نمیتونم خم شم روی کتاب و خیلی وضع بدیه..
صدای یه خانومی هم میاد که داره دعوا و جیغ و داد میکنه. فقط نمیدونم صدا از بیرون میاد یا از توی ساختمون :|
هرچی میگذره اوضاع داره ترسناک تر میشه 😑. تمومی هم نداره. یه جوری هم شده که دیگه به پاس شدن راضیم :|
حاضرم ده بار دیگه از اول امتحانای تا الانو بدم ولی ازینجا بعدو نه. خدایا میشه لطفا این ده روز به خیر بگذره؟! :|
بازم تشخیص، بازم گروه پاتو، بازم امتحان تشریحی، بازم یه حجم خیلی زیاد. خدا خودش به خیر بگذرونه فقط :|
داره بارون میاد.. چه حیف که ادم مجبوره درس بخونه :(
واقعا چرا من انصراف نمیدم برم دنبال زندگیم؟! واقعا من چرا اینجام؟! حتما باید همه ی سالای جوونیم بره تا تموم شه؟! چطوری بگم دیگه نمیخوامش؟!
بعدها احتمالا یادم نمیمونه که نمره امتحان جامعه نگرم چند شد. ولی یادم میمونه شب فرجش توی یه شب بارونی، وقتی برقا رفته بود، فیلم a quiet place رو دیدم، بار ها از ترس کل بدنم یخ کرد، کل شبم با هیجان سپری شد و چه شب خوبی رو گذروندم.. ❤
اعتراف میکنم من هنوز تو نخ اون پسره ی سال بالاییمم :| فقط کمتر از پارسال میبینمش، کمتر یاداوری میشه :( اصن فکر کردن بهش باعث میشه اعتماد به سقفمو از دست بدم :)))))
