اون روزی که قرار بود استادای ما مشخص بشن، استادای گروه ما سه تا رزیدنت بودن. من طبق اون چهره خیلی جدی و مغروری که از این ادم دیده بودم و شنیده بودم خیلی هم ضد زنه، گفتم من حاضرم با هرکسی باشم جز این! بعد رفتیم تو بخش، دیدم ملت چند ساله رو این کراش زدن و فلور نرمال بخش شدن. حالا من انقدر این ادم روی مخم بود که حتی بهش نگاه هم نمیکردم هیچ وقت. این دوست منم رو این کراش زده. با اینکه ما رو با دوست پسر رزیدنتش خفه کرده، حالا میگه کات کرده و کلید کرده رو این یکی. ولی خب چون من حس میکردم هنوز اون دوست پسر قبلیشو دوست داره هیچ وقت جدی نگرفتم. چون بچه ها خیلی کنجکاو این پسره بودن و خودشونم میگفتن هیچ وقت به یه پسر ریکوئست نمیدن! (چه مسخره :|) من رفتم فالوش کردم که اینا ببیننش. بعد دیگه دوستم خودشم فالوش کرد. کلا دونه دونه ادمایی که این پسره فالو کرده بودو چک میکرد و گفت عه من دیدم این اصلا کسیو لایک نمیکنه و فقط تو رو لایک میکنه :| این درحالیه که من اصلا چک نمیکنم لایکامو. مهم نیست اصلا. همه گذری لایک میکنن دیگه.. از طرف دیگه من معمولا همه استادا و رزیدنتا و خیلی از بچههای کلاسو هاید میکنم واسه استوری. اینو که دیگه درجا هاید کرده بودم چون ازش خوشم نمیومد. هفته پیش دوستم گفت فلانی استوری سین میکنه؟! گفتم نمیدونم. هایده. خلاصه اینکه من از هایدی درش اوردم و در جا ریپلای کرد! دیشب هم که واسه بار دوم. واقعا هم هیچ وقت فاز فلرتینگ نبوده. چون میدونستم دوستم پیگیرشه بهش گفتم و عجب غلطی کردم. صبح میگفت من حس میکنن از تو خوشش میاد! گفتم نه امکان نداره و اینا. بعد گفت خاک تو سرش. خب یه بارم منو ریپلای کنه :||| بعدم گفت باید یه بار استوری فرهنگی بذارم ببینم ریپلای میکنه یا نه!! :||
(به معنای واقعی کلمه حالم از این تفاسیر این مدلی از اینستا به هم میخوره) دوست من کلا ادمیه که میگه وای فلانی نگاهم کرد. حتما منظوری داره! با همین فرمون حس میکنه حتی استادا هم عاشقشن :|| حالا تصور کنید الان چه تفسیری داره!
الان سی ثانیه بعد استوری گذاشتن من اومده میگه ریپلای کرد؟! میگم اخه چرا باید همچین کاری کنه :| بعد شروع کرد به گفتن اینکه خیلی عوضیه و خیلیارو ریپلای کرده و مگه چیه بجز یه رزیدنت با اخلاق داغون و فلان :||||| منم گفتم اقا من کلا هایدش کردم. داستان نساز خداوکیلی :| (به معنای واقعی کلمه غلط کردم که بهش گفتم!)
اون روزی که توی راهرو ایستاده بودم و منتظر بودم نوبتم بشه که برم دفاع کنم این پسره رو دیدم که ته راهرو ایستاده بود و داشت نگاه میکرد. اون روز هم توی تریا نشسته بودم که این پسره و دوستش که استاد من بوده از در اومدن داخل. منم بدون اینکه به رو به روم که اونا نشسته بودن نگاه کنم، کیفمو برداشتم و زدم بیرون. ولی خب نگاهش رو روی خودم حس کردم..
اینا معنایی واسم داره؟! قطعا نه.. نهایتا یه کنجکاوی سادهست. من بارها با این قضیه برخورد داشتم. ادما اولش که با من و معمولا محتوای اینستام اشنا میشن یه کم بنظرشون عجیب و متفاوت میرسه. یه مدت کنجکاون و بعد تموم میشه. به همین سادگی..
من اگه بخوام ازین چیزا داستان بسازم که باید مثل دوستم توهم بزنم همه عاشقمن :|
الان دارم فکر میکنم یه عاملی که باعث شده من نتونم اون پسره رو فراموش کنم همین دوستمه. هی میگه وای فلانی داشت مات و مبهوت نگات میکرد! یا چمیدونم، سلامش برنامه ریزی شده بود. درصورتی که همش تصورات خودشه :|