میگه بنظرت ایرادی داره من با کسی ازدواج کنم که پزشک نباشه؟! میگم معلومه که نه. منم باشم ترجیح میدم پزشک نباشه. میگه اگه کارمند باشه چی؟ میگم فرقی نمیکنه ک. مهم اینه که خودت راضی باشی. میگه اگه ایرانی نباشه چی؟؟!! میگم یعنی کجاییه؟ میگه فلسطین. میگه کارمند سفارته. اینجا ارشد کارگردانی خونده. عاشق من شده و میخواد بمونه. میگه خیلی مهربون و عاشقه. کافیه بفهمه دارم گریه میکنم، یه ساعته خودشو میرسونه ترمینال تا بیاد اینجا پیشم باشه.. میگه خیلی خیلی پسر خوب و مهربونیه و .... میگه یه مشکل دیگه هم هست. میگم چی؟ میگه 9 سال ازم بزرگتره ولی چهرش اصلا نشون نمیده.. میگه مامانم و خواهرم کامل میشناسنش و راضین ولی میترسم بابام قبول نکنه.اخه دوست داره با یه پزشک ازدواج کنم.
میگم چطوری باهاش آشنا شدی؟ میگه اینستا..
در اینکه من چقدر بدبین و شکاکم که شکی نیست.ولی من فقط یه چیزی تو ذهنم شکل میگیره. اگه همش بخاطر گرفتن اقامت ایران باشه چی؟؟!!
پ ن 1: من اگه بودم نمیذاشتم دخترم چنین ازدواجی کنه.هرگز..
پ ن 2: ادما وقتی تحت تاثیر عشق و احساس قرار میگیرن خیلی چیزارو نمی بینن.مگه میشه این همه تفاوتو نادیده گرفت؟؟!!
پ ن 3: خدایا لطفا مراقب تصمیماتش باش. حیفه دختر به این خوبی و ماهی..
پ ن 4: چقدر تازگیا آشنایی از طریق اینستا زیاد شده. البته نمیگم مطلقا اشتباهه ها.چون وقتی نصف بیشتر ارتباطاتمون مجازیه و تایم زیادی رو اینطوری میگذرونیم، یه سری ارتباطات پیش میاد به هرحال. ولی من مطمئن نیستم چقدر میتونه قابل اعتماد و قابل اتکا باشه..
پ ن 5: من اگه رشتم دارو بود، قطعا همون سال اول انصراف میدادم یا افسرده میشدم! لعنت به فارما :|