خب اول از همه لعنت به نتی که انقدرررر حال به هم زن و رو اعصابه. دیگه سایت های عادی رو هم باز نمیکنه :|
1. امتحانام شروع شده و اینکه امسال اصلا فرجه نداشتیم. عملا میانترما هم هفته پیش تموم شدن پس همه ی درسا روی هم جمع شده. بین امتحانا هم که فاصله ای نیست. واقعا نمیدونم چطوری قراره این درسارو بخونم و پاس کنم. واقعا هم دلم نمره ی خوب میخواد ولی میدونم که نمیشه :-( کاش حداقل بتونم پاسشون کنم بخصوص فارمارو! لعنتی فراتر از تصور سخته..
تازه ما که وضعیتمون خوبه. بیچاره ترم هفتیا! حتی وسط امتحاناشون هم کلاس دارن!!!! این ترم اساسی در همه ی زمینه ها دهن این بیچاره ها رو سرویس کردن :|
استاد فارما گفت یه سری سوال خیلی خوب طرح کنید. منم از شصت تا سوال امتحان حدودا 18 تاشو از سوالاتون میدم. بچه ها یه عالمه سوال سخت طرح کردن، الان میگه اگه سوالای خودتونو خیلییی خوب و عمقی بخونید مفاهیمش توی پنج تا از سوالای من هست!!!! یعنی فقققططط از ما سو استفاده کرد که واسه خودش ارشیو سوال درست کنه! الانم فقط چیزایی که باید بخونیم زیاد شد :|
2. سه روز پیش چالش 2017 گودریدز تموم شد. توی یک سال گذشته 107 تا کتاب و حدود 27 هزار صفحه خوندم. خب این عدد واقعا واسم لذت بخشه. خیلی خیلی زیاد.. باعث میشه از خودم حس رضایت داشته باشم بخصوص اینکه میدونم همشو توی تایمایی خوندم که توی تاکسی و اتوبوس و بی ار تی بودم. خیلی خوبه که ادم حس کنه از وقتای مطلقا تلف شدش استفاده ی خوبی کرده. اونم امسالی که مثلا بخاطر علوم پایه من کل تابستون هیچ کتابی نخوندم و در کل زمانم از همیشه خیلی کمتر بود.
تصمیمم واسه سال جدید اینه که دیگه کتاب ترجمه نخونم. از این به بعد هیچ کتابی رو فارسی نمیخونم مگر اینکه انگلیسیش رو پیدا نکنم یا اینکه اصل کتاب فارسی باشه. و نکته دیگه اینکه فقط کتابایی رو میخونم که ارزش خوندن داشته باشن. بیشتر از تازه های نشر هم کلاسیک میخونم. قراره امسال پرونده خیلی از کلاسیکارو ببندم. احتمالا اینا باعث بشن تعداد کتابای خونده شدم کم بشن ولی مطمئنم که در عوضش کیفیت به شدت بالا میره.
امسال واسه اولین بار چالش گودریدزمو توی اینستا هم گذاشتم. اونم اینستایی که کاملا عمومی بود و همه ی بچه های کلاس و دانشکده توش بودن. همیشه از انجام دادن این کارا اجتناب کردم مبادا کسی بگه هدفش شوآفه ولی راستش بعضیا رو مخم بودن. اینکه با شازده کوچولو و من پیش از تو و چهار اثر فلورانس اسکاول شین پست و استوری میذارن و حس میکنن خیلییی ادمای فرهیخته ای هستن :| یا مدام اینارو توی حلق ادم فرو میکنن یا میگن وااای رفتم شهر کتاب سه تا کتاب خریدم سییی هزار تومن!!! اخه لعنتی الان قیمت هرکتاب چهل پنجاه تومنه! خلاصه اینکه از جمله اهدافم این بود در دهن یه عده بسته بشه. واسه ژست روشن فکری عکس کتاب و قهوه میذارن.. !!!! و جالبه که از فرداش شیش هفت نفر عکس و استوری کتاب گذاشتن!! انصافا خیلیاشون اصلااا فازشون این نیست و صرفا از سر جوگیری بود :-)))))
یکی هم بود که روی من کراش داره، اون از فرداش عکس کتاب نیچه و فلسفه میذاشت!!! اخه لعنتی تو کل پیجت عکس سیگار و مشروب و بدن تتو کردت و این چیزاست. دم خروسو باور کنم یا قسم حضرت عباسو؟! حالا اینا به کنار. واقعا چی توی من دیدی که روی من به این صاف و سادگی کراش پیدا کردی!!!!! :-)))))))
3. یادتونه گفتم یکی از دخترا عاشق رفیق صمیمی و نزدیک من شده؟! خب اولا که باعث شد ته مونده های رفاقت ما هم کامل از بین بره و الان عملا با اون دوستم فقط گاهی سلام میکنیم به هم! حالا اینا به کنار! رفتار این دو تا به قدری ضایع و حال به هم زن شده که خدت میدونه. تمام مدت کلاسا اینا دست در دست میشینن، سر یکی رو شونه ی اون یکیه، تمام مدت کلاسا اگه برگردی بهشون نگاه کنی میبینی اون یکی (که عاشق "ی" شده بود) داره بدنشو به طرز کاملا مورد داری نوازش میده!!! یعنی شبیه دو نفر که تازه نامزد کردن یا مثلا عاشق هم شدن.. نمیتونم حتی توصیفش کنم. یه جوری فراتر از حد تصور.. شبا میرن خونه ی هم میمونن. با هم سفر میرن .... کلا اصلا رفتاراشون عادی و نرمال نیست.
یکی از دوستای این دختره به "ی" پیام داده بود که تو چیکارش کردی که از وقتی عاشق تو شده به ما محل نمیذاره!!!! ما هرکاری کردیم عاشق ما بشه نشد!!! فلانی پارسال بخاطرش رگشو زد!!! به عبارتی یا ابلفضل!
من برم درس بخونم. بقیشو بعد میام میگم :-)))) فعلا ;-)