صبح تو بخش تشخیص بعد اینکه بیمارارو فرستادیم برن بخش رادیو عکس بگیرن، تا اومدنشون استاد رست داد. بدو بدو رفتم تو بخشی که اون هست، از دور دیدمش!! و برگشتم
عصر هم توی لابراتوار رفتم نشستم رو به روش! داشت کار انجام میداد و با دوستش حرف میزد. اولین بار بود با این رزلوشن میدیدمش و از همه مهمتر قشنگ صداشو میشنیدم. کیلومترهاااا با تصوراتم فاصله داشت. لعنت به اینستا که انفدر عکساش غیرقابل اعتمادن :-))))) و البته به دیدنای از راه دور اعتباری نیست :| دلمو زد کاملاااا :|||| دیگه من از فردا با چه هیجانی برم دانشگاه؟!
حالا اگه چند وقت دیگه دوباره اومدم گفتم روش کراش دارم مطمئن باشید یادم رفته چه مدلیه و گول دورنماشو خوردم. همینکه از نزدیک ببینمش یادم میاد که ازش خوشم نمیاد :-)))))
همه اینا اثرات یکنواختی زندگیه که من رد دادم :-)))) انقدر ادم از صبح تا عصر یه سره کار میکنه و انقدر که من هیییشکییی دورم نیست حتی یه رفیق دختر دیگه کاملا رد دادم. فقط دنبال یه چیزی میگردم که اون وسطا یکم باعث تنوع بشه. [اینو که تایپ کردم، دلم به حال خودم سوخت! :-( ] فقط هم در حد کراش واسم جذابیت دارن، بیشترش رو دوست ندارم. که خب البته کراش هم از سرم پرید :|
واقعا چرا انقدری که خوب میشه با پسرا رفاقت کرد با اکثر دخترا نمیشه؟! با پسرا میگیم و میخندیم، سر به سر هم میذاریم، کمک میکنیم و ... ولی دخترا کلا واسم چشم و ابرو و عشوه میان و فقططط باعث تهوعم میشن :| و البتههههه قطعا پسرایی که رفاقت میکنن نه من روی اونا کراش دارم نه اونا روی من. کلا لحن صحبت با اونایی که لاس میزنن و دلبری میکنن خیلی خیلی متفاوته..