تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۳۶۰. افسردگی پس از شیدایی

اون روز چقدر رو ابرا بودم؟! از فرداش رسما افسرده شدم. واقعا روز به روز وضعم داره بدتر میشه. خیلی هم بد. افتادم وسط یه چیزی که خلاصی ازش ممکن نیست. بحث سرد و بی‌عاطفه بودن نیست. من همیشه از مسائل عاطفی دوری کردم چون میدونم خیلی بد درگیر میشم. خیلی خیلی بد.. رسما تاب و توانو ازم میگیره. واسه همینم همیشه سعی کردم خودم از چنین اتفاقاتی پیشگیری و اجتناب کنم. ولی الان رسما گیر افتادم و واقعا در عذابم. من با این همه ادعای منطقی بودن و فلان، همیشه به احمقانه‌ترین و ترسناکترین طریق ممکن دل دادم. الانم باید اعتراف کنم دلم واسه این ادم رفته و من درمونده‌ترین و بی‌پناه‌ترینم.. پر پر میزنم واسه یک لحظه دیدنش. دم کمدش، دم بخشایی که هست رژه میرم تا بالاخره یه جایی ببینمش. وقتی نمیبینمش حالم بده، روزم داغونه. فکر میکنی چقدر جلوی خودمو گرفتم که این کارارو نکنم و نشده؟! دلم پر میکشه واسه اینکه اتفاقی ببینمش، واسه اینکه چشم تو چشم شیم و من چشماشو ببینم.. چشماش دلمو برده و من دربرابر هجوم چشمای سیاهش بی‌دفاع‌ترینم.. من بی‌دقت و حواس‌پرت نسبت به اطرافیان، از کیلومترها دورتر حضورش رو تشخیص میدم. جایی که هست انگار هوا برای نفس کشیدن کمه. رسما همه ساعتای روز و همه روزام رو تسخیر کرده. میزان فشار روانی‌ای که رومه از وصف خارجه. دلم میخواد پا بکوبم زمین که میخوامش. خیلی هم میخوامش.. دلم میخواد صدبار دیگه برم بهش پیشنهاد بدم ولی چه کنم که باید متمدنانه برخورد کنم و به انتخابش احترام بذارم.. اگه تو دلتون میگید چقدر احمقانه، حق دارید. منم درمورد احساس بقیه بارها همینو گفتم و الان عملا وسط باتلاق گیر افتادم. احمقانه‌تر از وضعیت همه اونایی که تا به حال دیدم.. من روح و روانمو به دو تا چشم سیاه بی تفاوت باختم!

خدایا میشه لطفا یه کاری کنی از این وضعیت خلاص شم؟! چیه این همه فشار روانی..

 

المنتة لله که دلم صید غمی شد/ کز خوردن غم های پراکنده برستم..

۷ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
حالا هر چی
۰۶ آذر ۱۰:۴۵

سلام 

عاشق چی این پسر شدین ؟

خوشگلیش ؟

اعتماد به نفسش ؟ 

شوخ بودنش  ؟ یا زرنگ بودن و فعالیت کلاسیش ؟ 

پاسخ :

چی بگم والا..
Miss Avilet
۰۳ آذر ۱۷:۲۳

کارت که بنظرم منطقی بوده از هر جهت و خب خودتم ازش پشیمون نیستی پس بحثی در این باره نیست.

بنظرم توی این شرایط تنها راه کم کردن حس درونی خودت بهشه. که خیلی خیلی کار سخت و در مواردی حتی محاله. ولی خب به تلاشش می ارزه

حتی بنظرم این فکر هم کمک می‌کنه که طرف حتی اگه فرشته‌ی الهی هم باشه، عشق بعد از یه مدت فروکش میکنه و با شدت و هیجان روزایی که عطش داشتی باقی نمیمونه

پاسخ :

کاملا حق با توعه. همه سعیمو میکنم :)
tiktik tiki
۰۲ آذر ۲۳:۲۷

مرسی^_^

خودت که دیگه در جریان تعداد روزایی که ما رادیو عملی1 داشتیم بودی:(

پاسخ :

اره بابا خیلی بد بود. ما یه ترم کامل داشتیم و هر جلسه حدود ۲۰ تا بیمار میگرفت هرکسی. دیگه بعد دو جلسه راحت عکس میگرفتیم.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: )‌‌‌‌‌‌‌
۰۲ آذر ۲۳:۱۶

حیف مذهبی نیستی..

مذهبی بودی میتونستم راحت تر کمکت کنم..

فارغ از هر اعتقادی که داری واقعا جواب میده این راه..

من حتی مطمئن نیستم بهم اجازه بدی بهت بگم:)) اگه خواستی من در خدمتتم.. 

پاسخ :

یا خدا. چه پیچیده شد :)))))
ایمان، تقوا، عمل صالح؟! :)) بگو راه حلتو :)
tiktik tiki
۰۲ آذر ۲۲:۴۳

پریا من روز اخر رادیوم هست حالا ولی حسم میگه چیزی یاد نگرفتم 

مثلا برای یه دندون خیلی خوب درمیاد ولی یه دندون دیگه شاید حتی بیشتر توجه و وقت گذاشته باشم خوب درنمیاد

قدام که اصلااا هیچ کلا این چندوقت شاید درحد3-4تا قدام خوب داشتم،دیگه از وقتی فهمیدم قدام رو گند میزنم التماس میکنم قدام بهم ندین😂

پاسخ :

هیچ اشکالی نداره. نه تنها رادیو ۲ هم داری، بلکه توی ترمیمی و اندو و ثابت هم بارها عکس میگیری و همه چی به مرور دستت میاد. همون اندو توی هر جلسه شاید سه چهار تا عکس بگیری. اصلا جای نگرانی نداره.
خانم انار
۰۲ آذر ۲۰:۱۰

به خودت زمان بده و حقیقت همونه که گفتی ناچاری به انتخابش احترام بذاری، هیچ کار اشتباهی نکردی ولی تنها راه رد شدن از موضوع زمانه

پاسخ :

اره. مثل همیشه چاره فقط گذر زمانه.. و تفاوت بیست و چند سالگی با مثلا پونزده سالگی اینه که میدونی درنهایت گذر زمان باعث میشه خیلی ساده فراموش کنی، اینکه میدونی این غم هرگز پایدار نیست..
tiktik tiki
۰۲ آذر ۱۹:۴۷

من واقعا هیچ راهکاری به ذهنم نمیرسه بگم

ولی امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری در اخر. و خب بنظرم ادم یه راهی رو انتخاب میکنه قطعا قبلش همه جوانبو سنجیده توام اینکارو کردی قطعا و حس میکنم این حسایی الان داری طبیعی باشه تا چندوقت

یادم نیست دقیق ولی فک کنم خودت گفتی که از نه شنیدن نمیترسی بنظرم همین که احساستو گفتی یک هیچ از خیلی از ماها جلوتری

 

تازه من میخواستم بیام از سوال بپرسم ولی دیگه دیدم شرایط مناسب نیست هیچی نگفتم

پاسخ :

من اصلا پشیمون نیستم از کاری که کردم. حداقل الان تکلیفم روشنه. دلمم از جهاتی ارومه..
نه بابا بیا بپرس. راحت باش. فقط نت داغونه. همینجا تو وب بپرس
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان