حتی تصور اینکه تا یه ماه و نیم دیگه پشت سر هم امتحان دارم هم حالمو بد میکنه و افسردم میکنه :| همین الانم له و خسته ام. کاش این ترم ۷ لعنتی تموم شه..
حتی تصور اینکه تا یه ماه و نیم دیگه پشت سر هم امتحان دارم هم حالمو بد میکنه و افسردم میکنه :| همین الانم له و خسته ام. کاش این ترم ۷ لعنتی تموم شه..
احتمالا شنیدید که طرح تاسیس دانشگاهای خصوصی برای رشته های پزشکی و دندون و ... تصویب شده. اینم اضافه شد به همه ی مسائل قبلی. دانشجوهای هند و اکراین و روسیه و ... که بدون کنکور میومدن ایران، طرح بهداشتکارا و دندونپزشکای تجربی که بدون کنکور دندونپزشک میشن، بین المللا و سهمیه ایا و ... رشته ی ما هم مثل مهندسیا به نابودی کشیده شد و تمام..
اگه واسه این نقطه ای که توش وایسادم انقدر سختی نکشیده بودم، اگه سنم کمتر بود و اگه همه چیز انقدر بی ثبات نبود، همه چیزو رها میکردم و میرفتم. میرفتم دنبال یه رشته ی دیگه، یه هدف دیگه..
اگرچه درسی بود که اصلا بخشاشو دوست نداشتم ولی بیست شدم😅. هرچقدر تو دوران علوم پایه تشخیص لام و امتحانای عملی این مدلیم بد بود، بعد علوم پایه با یه نگاه همه رو تشخیص میدم. البته اینکه روز ریویو همه رفته بودن و من تا ساعت دوازده تنها نشستم توی بخش و چند گروه لامو کامل دیدم هم بی تاثیر نیست😂. یه چیزی حدود پنجاه تا لام :) و خب امروز دیگه با همون نگاه اول و با زوم ۴ میتونستم تشخیص بدم.
احتمالا اندو رو میفتم. سر امتحان لحظه اخر دندونم پرف (سوراخ) شد. به همین راحتی همه زحمتام به فنا رفت.. همش.. گروهای قبلی که امتحانشون خراب میشد میتونستن با گروهای بعد امتحان بدن ولی ما گروه اخر بودیم. امتحان مجددی هم در کار نیست. به همین سادگی و مسخرگی..
تازگیا هر کاری رو شروع میکنم به نتیجه نمیرسه. حس و حال درس ندارم و امتحانام شروع شده، پس فردا امتحان اندو عملی دارم و حالشو ندارم، قرار بود یه کتاب ترجمه کنم و اسمم بره روی جلد ولی وسط راه پا پس کشیدم چون وقتشو نداشتم و یه سری دلایل دیگه (البته که کار خوبی کردم)، یه مدتیه کلاس سنتور نمیرم چون زیر بار فشار کاری این ترم داشتم له میشدم و از شروع ترم بعد میرم، فرانسه روز به روز تعدادمون کمتر میشه و کلاس تق و لق تر و احتمال داره دوباره به حد نصاب نرسه که ادامه پیدا کنه. بدتر از همه خودمم که بلاتکلیفم و حس بدی به خودم پیدا کردم. خسته و بی انگیزه ام. کاش این ترم کوفتی زودتر تموم شه.. چقدر ترم عذاب اوری بود. کاش فقط این وسط چیزی نیفتم :( باورم نمیشه دارم وارد ترم ۸ میشم و فقط چهار ترم مونده.. البته چهار ترم با خون جگر نه چهار ترم عادی :))))
دو هفته ی اخیر به شددددت از نظر روانی تحت فشار بودم چون حس میکردم توی ترمیمی پر کردنش رو خوب بلد نیستم و ترم دیگه هم بیمار دارم. تصور خوب بلد نبودنش هم داشت منو به مرز جنون می رسوند. [وقتی پوسیدگی های دندونو برمیداریم، با ماده ی پر کننده ی دندون، شکل دندون با همه ی شیارا و برجستگیا و ... باید بازسازی بشه]. بیشترین دلیلی که دیشب گفتم ناراحتم این بود که حس میکردم من واسه ی طراحی ظریف کاریای دندون به قدر کافی سلیقه و توانایی ندارم. امروز با خودم گفتم یادنگرفته از پره کلینیک بیرون نمیری. انقدر مرحله به مرحله با استاد چک کردم و حتی ازش خواهش کردم واسم انجام بده. بالاخره یادش گرفتم :) نه در حد عالی ولی انقدری هست که با خیال راحت تری برم توی بخش و بدونم که به مرور زمان یادش میگیرم.
نگفته بودم این ترم اندوی دندون چند کاناله، ترمیمی (پر کردن) و فیشورسیلانت یاد گرفتیم؟! 😅 اولش نسبت به رفتن به بخش تشخیص هم گارد داشتم و میترسیدم. ولی الان جدا عاشقشم. کیسای خیلییی جالبی هم توی بخش دیدم. الان میتونم خیلی خوب مریضو معاینه کنم، تشخیص بدم، با معاینه چشمی تا حد زیادی بدون عکس تشخیص بدم پوسیدگیش به عصب رسیده یا نه، اگه ضایعه ای توی دهنش هست چندتا تشخیص افتراقی روش بذارم مثلا.. هرچیزی رو ادم اون وقتی تا همیشه یاد میگیره که روی بیمار ببینه نه فقط تئوری وار توی کتاب. و خب اونی بهتر یاد میگیره که کیسای متنوع تری ببینه..
یادم باشه بعد از امتحانات درمورد این ترم بنویسم حتما..
پ ن: من بنده ی اعتماد به نفسم. البته اعتماد به نفسی که از خودم میگیرم. اگه کاری رو خیلیییی بلد باشم و حسکنم بلد نیستم هرگز نمیتونم انجامش بدم. و خب این اعتماد به نفسو وقتی میتونم به خودم بدم که بدونم همههههه ی تلاشمو واسه اون موضوع کردم. معیارای سخت گیرانه ای درمورد خودم دارم. و خب معمولا این اعتماد به نفس اصلا تحت تاثیر دیگران نیست و نقشی توی کم و زیادش ندارن. [بگذریم ازینکه ع چند روز پیش باعث شد یک روز در یه زمینه خاص به خودم حس بدی داشته باشم :| ]
واسه اولین بار تو زندگیم ارزو کردم که ای کاش روحیه ظریف تر و لطیف تری میداشتم :(
دلم میخواد یه جایی باشه که غرامو توش بنویسم. باز کردن وب خیلی سخته، تجربه کانال تلگرام و توییتر رو هم داشتم و هر دوش به دلایلی شکست خورده :))) کاش میشد یه جایی ناشناس حرف زد :)
از این رشته متنفرم و واقعا دیگه نمیکشم. اصن دلم میخواد انصراف بدم، ازدواج کنم، بشینم صبح تا شب تو خونه واسه خودم کتاب بخونم و فیلم ببینم و کلاسایی که دوست دارم برم. یکی هم خرجمو بده. خودمو هم بیخودی فرسوده نکنم. تمام :|