1.وقتی میری توی لابراتوار و میبینی ملت جفت جفت نشستن و کار انجام میدن، حتی بیشتر از وقتایی که میری کافه و همه جفتن احساس سینگلی می کنی :-))))))))
2.اینکه کلا با همید، پسره کاراتونو انجام میده، واستون نمره میگیره و ... اینا همش قبول. ولی دیگه مواد و وسایلتونو خودتون بخرید. زشته بخدا این حد از آویزون بودن :||||
3.هیچ وقت تو هیچ زمینه ای احساس سرخوردگی و کمبود اعتماد به نفس نداشتم جز این یه مورد خاص (اینکه چیه بماند!) و متاسفانه یه موضوعیه که هیچ مدله نمیتونم تغییری توش بدم یا جبرانش کنم..
4. انقدررر تری اختصاصی ساختم و تمرین کردم که استاد هیچ ایرادی نتونه ازش بگیره.دو تا بسته ی بزرگ اکریل و مونومر تموم کردم. فکر کنم سی چهل تا از فک بالا ساختم و سی چهل تا از فک پایین!
بعضیا هستن که از هرچیزی یه دونه درست می کنن و انقدر باهاش ور میرن تا تمیز بشه. و خب البته بعدش دیگه هیچ همخوانی ای با فک اصلی نداره! ولی خب من انقدر تمرین میکنم تا هرچیزی خودش بی نقص از اب دربیاد، کاملا توش راه بیفتم و سرعت عملم هم توی انجامش بالا بره.. واقعا دیگه نمره مطرح نیست، حرفه ای شدن مطرحه بنظرم..
5. انقدر مدت زیادیه که وب نیومدم که دیگه حس و حال نوشتن نیست. کامنتارو هم جواب دادم بالاخره!
6. عمیقا احساس خستگی و دل گرفتگی میکنم.. البته خب مسلما گذراست :-)