تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۱۹۳. هی ایز کامینگ..

میم داره این همه راهو میاد اینجا، فقط و فقط به خاطر من! با اینکه میدونم چقدر سرش شلوغه، چقدر کار داره، دفترشو تازه باز کرده، پرونده گرفته، دادگاه داره و ... ولی این همه راهو فقط بخاطر رفاقت با من داره میاد..

بعد همش فکر میکنم من چهار سال منتظر بودم یه بارم که شده ب.الف بیاد! بیکار بود، واااقعا هیچ کار خاصی نداشت، اومدن هم واسش سخت نبود چندان ولی نمیومد! چقدررررر من انتظار بیهوده کشیدم! تازه ادعا میکرد خیلی دوستم داره..

خلاصه که واسه اینکه بفهمیم ارزشمون واسه هرکسی چقدره باید در عمل ببینیم.. یکی واسه رفاقت هم کلی ارزش قائله، یکی عشق به عنوان یه کلمه سرسری روی زبونشه..

خدایا این رفیقای قشنگو واسم نگه دار ^_^

ذوق دیدنشو دارم، کجا ها ببرمش و چیکار کنم که خیلی واسش به یاد موندنی بشه..

۳ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۱۹۲. وبلاگ

دلم واسه وبلاگ داشتن و نوشتن تنگ شده. نه این نصف جمله هایی که الان می نویسیم. مثل همون سال اول. وبلاگ نوشتن و وبلاگ خوندن. مثل اون زمانا توی پرشین بلاگ.همون فضا. کلی با سلیقه قالب انتخاب کردن، با لپتاپ تایپ کردن ،شنیدن صدای دکمه های لپتاپ، کلی کامنت و کلی رفیق بلاگر.. هر روز و هر ساعت چک کردن و دیدن اون کامنت جدید قرمز رنگ توی پنل وب.. یه لحظه دلم همون روزا رو خواست. همون روزا که کنکور بود، وب بود، بهنود بود، وبایی که هر ساعت چکشون میکردیم بودن، حال دل خوب بود..

۲ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

۱۹۱. تجربه جدید!

امروز واسه اولین بار رانندگی کردم ^_^

۳ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۱۹۰. چالش جدید!

ازونجایی که تحمل یکنواختی واسم وحشتناک سخته، واسه خودم یه چالش جدید گذاشتم. من به طرز دیوانه واری عاشق زبان یاد گرفتنم. روحمو جلا میده لعنتی.. داشتم بررسی میکردم تا سال دیگه که آلمانی رو شروع کنم، چه زبانی رو یاد بگیرم خوبه؟! بین دو سه تا گزینه ای که داشتم رسیدم به عربی! داشتم یه کتاب از اکو میخوندم، یه جایی استاده به شاگردش میگه عینکم همراهم نیست، هرچیزی میبینی رو واسم بخون.اون جواب میده چیزی که میبینم نوشته نیست، چون حتی شبیه یونانی هم نیست. یه سری خطوط شبیه مار میبینم! استادش میگه اون عربیه! شاید واسه بقیه ادمای دنیا یادگرفتن فارسی و عربی به خاطر رسم الخطش سخت باشه ولی واسه ما که سخت نیست. این همه گارد مردم نسبت به عربی یاد گرفتنو هم نمی فهمم چون ما تو خاورمیانه و بین یه عالمه کشور عرب زبانیم. دبی رفتن خوبه، عربی بلد بودن بد؟! من حیفم میاد زبانی رو که انقدر راحت میتونم یاد بگیرم از دست بدم. کتابای خیلی خوبی هم پیدا کردم. دیگه باید دید تا کجا میتونم پیش برم.. 

درمورد زبان کشورای اروپایی هم نکته ای که هست اینه که هرکدومو که یاد بگیری، یاد گیری بعدیش نصف قبلی زمان و انرژی میبره. چون شباهتا و مشترکات خیلی خیلی زیادی دارن. بعد تازه ادمی که روش یاد گرفتنش دستش اومده باشه پیش رفتن توش واقعا سخت نیست. هرکاری استاد خوب میخواد ولی وقتی مسیرت باز شده باشه فقط یه هل کوچیک‌ کافیه تا راه بیفتی..

جز فانتزیامه که تا چند سال دیگه هرکتابی رو که میخوام بخونم به زبان اصلی خودش بخونم. الان فقط انگلیسیا و فارسیا رو میتونم متاسفانه. ولی چندتا زبان دیگه خیلی جدی توی برنامه ی چند سالم هست. کاش حداقل تا سال دیگه فرانسم به حد دلخواهم برسه..

خیلی رویاطور، کاش ده سال دیگه یه نقطه ی دیگه ی این دنیا باشم. کمتر از ده سالم بشه که چه بهتر :)

۵ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

189. ارزوی دور..

این دو سه روزه انگار یه چیزی عین پتک خورده تو سرم و به چیزی علاقه مند شدم که هیچ وقت فکرشو هم نمیکردم. ولی اون خواسته خیلی خیلی خیلی از من دوره... ولی اگه واقعا یه روزی بشه چی؟!

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۱۸۸. اخرین بار!

الان یادم افتاد اخرین باری که با یه نفر که دوز پسرم بوده قرار داشتم و بیرون رفتم دوازده اسفند ۹۲ بوده 😂😂😂. دیگه بعد از اون هیچ وقت چنین کاری رو نکردم. شده کسی رو دوست داشته باشم ولی ارتباط و بیرون رفتن نه.. حس میکنم من هرچی سنم بیشتر شده مثبت تر و اروم تر شدم 😅 تازه اخرین باری هم که کسی رو دوست داشتم زمستون ۹۳ بوده. انقدر این خاطراتی که میگم تو ذهنم دورن که گاهی حس میکنم هرگز وجود نداشتن..

۲ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۱۸۷. آیین نامه

آیین نامه مقدماتی رو بدون غلط قبول شدم. همین :)

چی میشه امتحان شهر رو هم همون بار اول قبول شم؟! 😅

۵ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۱۸۶. آشپزی ۲

اقا یه ماکارونی ای درست کردم عاااالی. یعنی خودمم که از ماکارونی بدم میاد دوستش داشتم! اونم با ته دیگ سیب زمینی طلایی ^_^

۷ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۱۸۵. آشپزی

خب در جریانید که اولین و اخرین تجربه ی من از آشپزی برمیگرده به اون نیمرویی که پارسال عکسشو دیدید؟! باید بگم که در راستای ابنکه ادم لازمه همه کاری بلد باشه چون بالاخره یه روزی ممکنه یه جایی گیر بیفته، تصمیم گرفتم اشپزی یاد بگیرم!! دیشب خورشت بادمجونی درست کردم که بیا و ببین :)))) خیلی خوب شد واقعا. خیلی.. البته پلوش رو‌ مامانم درست کرد. ولی خورشتی که من درست کردم هیچ فرقی با اونایی که مامانم درست میکنه نداشت ^_^

۴ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۱۸۴. یه تجربه..

مهلک ترین اشتباهات عمرمو وقتی مرتکب شدم که توی یه زمینه ی خاص اعتماد به نفس نداشتم. و الان فهمیدم چه تصور غلطی از خودم داشتم.دارم همه تلاشمو میکنم توی اون یه زمینه هم احساسمو به خودم خوب کنم..

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان