این مدت یه سری تغییرات اساسی تو زندگیم دادم و چقدر از وضع فعلی راضیم..
موهامو کوتاه کوتاه کردم، پسرونه ی پسرونه! و چقدررر این مدل جدیدو دوست دارم و حس میکنم به من و شخصیتم نزدیک تره. وقتی توی آینه نگاه میکنم لذت میبرم و با خودم میگم این منم. دقیقا خود خود من!
بچه ها تو دانشگاه رو مخمن. البته همشون نه، فقط "ی". بهش نگاه میکنم و با خودم میگم اخه لعنتی، من چطوری این سه سال تمام مدت تورو تحمل کردم؟! این همه ادا و اصول، این همه اسلو موشن بودن، این همه ادا اطوار اضافه حالمو به هم میزنه. این مدت هم کلی برنامه ی باغ رفتن و بیرون رفتن و اینا ریختن که خب من باهاشون نرفتم. میگن چرا فاصله میگیری تو که خودت این اکیپو جمع کردی، میگم که فاصله نمیگیرم ولی خودمم میدونم که چرت میگم چون واقعا دیگه اون حس خوبی که باید بهم منتقل بشه نمیشه و خب من خودمو وادار به ظاهرسازی نمیکنم و تنها دلیلش هم "ی" هستش. خیلی رو اعصابمه.. رفتارای مسخره و خودخواهانه، برنامه ریختنایی که توش نظر هیشکیو نمی پرسه، وارد کردن ادمایی به جمع ما که حتی باهاشون سلام علیک هم نداریم! همه چیز هم بدون هماهنگی.. از طرف دیگه اینه که "ی" و دوتای دیگه، کلا لابراتوار نمیان. همه چیزو منتقل کردن به تریا. میرن تمام روزو میشینن توی تریا، نود درصدش به خوردن و حرف زدن میگذره، بعد شروع می کنن سه نفری کار میکنن. یعنی مثلا یکی هم بزنه، یکی پهن کنه، یکی بچسبونه :| بعد از صبح تا شبو توی تریا وقت تلف میکنن و بعدشم میرن خونه ی هم ادامه میدن!!! شیش تا فک جمعا باید اماده کنن که هرکدومشو چهار ساعت لفت میدن. همه ی کارشون میمونه واسه روز تحویل و نیم ساعت قبل از اومدن استاد! اونم به بدترین و غلط ترین فرم ممکن. ولی خب استادمون خیلی خوبه و به همه نمره ی خوب میده. یهو وسط کار دلش موهیتو میخواد، پیتزا میخواد، جوجه میخواد و ... و ویارش باید همون لحظه برطرف بشه!! یه ملتی رو دنبال خودش میکشونه چون هوس فلان چیزو کرده! من واااقعااا ذهنم گنجایش این حجم از ادا اطوارو نداره. من همیشه پایه بیرون رفتنم ولی انصافا نه اینطوری :|
خب من باهاشون توی تریا نمیرم. تنها میرم لابراتوار و سریع و با تمرکز کارمو انجام میدم. اگه چهارشنبه تحویل داریم، من شنبه یا نهایتا 9 صبح یکشنبه کارم حاضره و قبلش چندبار با استاد چکش میکنم. در نهایت وسواس هم کار میکنم. دیگه مواد اضافه نمیگیرم و کارمو همون بار اول با سهمیه دانشگاهم خوب در میارم. بقیه ی تایممو هم به جای تریا و لابراتوار میرم سالن مطالعه درس میخونم. از شنبه میانترمامون شروع میشه و من واسه ی اولین باره که انقدر درس خوندم. دو تا امتحان اولمو کامل خوندم. امتحانای بعدی رو هم حداقل نصفشونو خوندم.
به بچه های اکیپمون نگاه میکنم و میبینم همشون ادمایی بودن که هر ترم خیلییی درس میخوندن ولی از اول این ترم هیچی نخوندن! و خب واقعا حس میکنم همش بخاطر فضاییه که "ی" ایجاد میکنه. انگار همه چی وارد حاشیه میشه..
به خودم نگاه میکنم و میبینم چقدر این ادم فعلی به خود واقعیم نزدیکتره. منظم، سریع، جدی، درسخون.. حس میکنم دو سال قبل هیچ شباهتی به من نداشته و نمیدونم چی منو وارد اون فضا کرده.. تصمیمم این بود بعد علوم پایه واقعا درس بخونم و تا الان که روش مصمم موندم.. ولی خب خیلی خیلی بیشتر از اینا از خودم انتظار دارم. میخوام یه جوری باشه که خودمو در حد و اندازه ی تخصص قبول شدن ببینم.. [اون اوایل گفتم دوست ندارم پروتز بخونم ولی الان فکر میکنم پروتز واقعا جذابه و تا الان توی ذهنم انتخاب دومه! البته که الان فکر کردن به تخصص اونم واسه من در حد رویا و توهمه ولی خب من تلاشمو میکنم از رویا بودن درش بیارم.]
یکی از همون سه نفر بالا میگفت میخوام برگردم همون دانشگاه خودم [اینجا مهمانه و دانشگاه خودش یه دانشگاه تیپ سه ئه!] میگه اینجا بار اموزشیش واسم کمه!!! مثلا من هیچی پروتز یاد نگرفتم! جالبه که به این فکر نمیکنن که وقتی استاد درس میده همش دارن فک میزنن و بعدشم تمرین نمی کنن و این و اون واسشون درست میکنه. بار آموزشی اینجا کمه! :|
اینستا رو هم حذف کردم و به عبارتی خیلی استفاده ای از نت ندارم. نه که از سر اجبار واسه درس خوندن، صرفا به این دلیل که جذابیتشو واسم از دست داده.. از طرفی هم منتظرم بعد از میانترما برم و اون کلاسی که میخوامو ثبت نام کنم. میخوام اول برنامه های فعلی زندگیم کاملا استیبل بشه و یه فضای خالی واسه چالش جدید باز کنم..
خودم میدونم که تو این پست قشنگ مثل بچه های ابتدایی گله و شکایت کردم ولی آدما خیلی طول میکشه تو دلم جا باز کنن ولی توی صدم ثانیه ای از چشمم میفتن. بد هم از چشم میفتن! راستی گفتم اون کراشه چطوری از چشمم افتاد؟! تا وقتی دهنشو باز نکرده بود خوب بود ولی امان ازون روزی که دهن باز کرد تا با دوستم حرف بزنه. لهجه داشت و دندوناش هم خیلی نامرتب بود :||| [یعنی مگه داریم فاکتور مهم تر از صدا و لهجه و دندونای طرف؟!]
نوبت گرفتم که برم دندونای جلومو کامپوزیت بذارم. میخواستم لمینیت کنم ولی حیفم میاد دندونای خودمو که انقدر مرتبه بتراشم و البته لمینیت به چشمم غیرطبیعی میاد. در کل ازونجایی که همیشه مامانم رو دندون وسواس داشته و تو بچگیم همش تو دندون پزشکی بودم، دندونام کاملا ردیف و مرتبه. ولی یه فاصله ی کوچیک بین دندونای جلوک هست که مدتهاست رو مخمه. میخوام کامپوزیت بذارم که درست بشه. حالا بعدا عکس بیفور و افتر هم میذارم واستون :-)))))