من میخوام پست بذارم ولی متاسفانه بیان واسم باز نمیشه و نمی دونم که باید چیکار کنم. الانم با مرارت های فراوان باز شده!
مرحله هشتم: مانت کردن
من میخوام پست بذارم ولی متاسفانه بیان واسم باز نمیشه و نمی دونم که باید چیکار کنم. الانم با مرارت های فراوان باز شده!
مرحله هشتم: مانت کردن
واسه سالای آینده یادم بمونه که هرچقدر هم که کارم خوب باشه، اگه اخلاقم با مریضم خوب نباشه، کل کارم زیر سوال میره. مثل خودم که الان با وجود اینکه میدونم دندونام خیلی خوب شده، ولی دیگه حس خوبی بهشون ندارم..
تازه من درک میکنم شرایطو. یا حداقل تلاشمو میکنم که درک کنم. خودمو میذارم جای پزشک و سعی میکنم بهش حق بدم. همه جوره هم کنار میام. وضعیت دانشجو بودن و کار بی جیره و مواجب و خستگی و ناراضی بودنای استادارو درک میکنم و با این حال حس میکنم گاهی بعضی رفتارا میتونه خیلی بهتر باشه. حالا تصور کن مریضی رو که هیشکدوم اینارو در نظر نمیگیره..
گفته بودم یه کلاسی داریم که نحوه ارتباط با بیمارو یاد میگیریم. بعد هر گروهی یه کیس پیچیده بهش داده میشه که باید بیاد و نقششو بازی کنه. بعد ما هرجلسه با پسرا و دخترایی طرفیم که همیشه زبونشون درازه ولی اعتماد به نفس بالای کلاس رفتنو ندارن و اگه هم برن، خیلیییلی اروم حرف میزنن که هیشکی جز استاد صداشونو نشنوه!! گروه ما هم که همیشه من یه طرف ثابت نقشا ام. امروز به ما گفته بود نقش اینو بازی کنیم که یه خانمی با شوهرش میاد و عصبانین که چرا رنگ دندون مصنوعی خانمه رنگ دلخواهشون نیست. بعد یه چندتا دختر عشوه ای هم گروه منن که گفتن میخوایم بریم بگیم یکی از پسرا بیاد شوهرمون بشه!!! و نقششو بازی کنه که خب دوس پسراشون نیومدن :| منم داوطلبانه قبول کردم نقش شوهر بداخلاقو بازی کنم. فقط اینو میدونم که همین که رفتم اون بالا شروع کردم به داااااد وو بیدااااد با صداااای بلند!!!! که دکترای این مملکت که دکتر نمیشن. پول و عقلتو که بدی دست زن جماعت همین مسشه دیگه!! چند هفتست من از کار و زندگی افتادم و مرخصی گرفتم که این اشغالارو تحویلم بدی؟؟ یالا این دندونارو بگیر پولمو پس بده!!! ..... فقط میدونم کلاس تئ همون ثانیه ی اول رفت رو هوا از خنده ولی من همچنان در نهایت جدیت بودم. تا تموم شد استاد خودش شروع کرد به دست زدن واسه ما :-))))) یه عربده کشی ای کردم دیییدنیییی!!! یعنی عمرا به این چهره اروم این صدا و داد و بیداد بیاد!
اولین جلسه کلاس فرانسه رو هم رفتم که خب البته جلسه دوازدهم بقیه بود. گرامرا کاملا یادم بود ولی کلمات جدید واسم زیاد داشت که خب خودمو میرسونم.هفته دیگه هم همون روز امتحان فارما، میانترم اینم هست!!
دندونامو گفته بود که برم واسه ی پالیش کردن و یه سری تغییرات جزئی. استادی که اونجا بود معاینه کرد و گفت که قوس دندونام درست درنیومده و لازمه که دوتا دیگه رو هم کامپوزیت بذارم که نخواد مینای دندون خودمو تراش بده. که خب دو تا دندون لترالمو هم کامپوزیت گذاشت. این دوتارو دیگه دوست نداشتم دست بزنم ولی خب الان خیلی بهتر شدن. در کل روی یونیت دندون پزشکس بودن چندان تجربه خوشایندی نیست. یادم باشه در آینده هوای مریضامو بیشتر داشته باشم :-)
نمره رادیو اومد و با دیدنش یه معنای واقعی پنچر شدم. حیف اون همه درسی که خونده بودم.. بیاید و دعا کنید که فرصت کنم امتحان فردارو یه دور دیگه هم خوب مرور کنم. فردا امتحانم ساعت هفت و نیمه!!! و جالبه که بیست نفر از بچه ها مخالف جا ب جایی تایم امتحان بودن!!! خدایا شفای عاجل عنایت بفرما!
1.دیشب خواب دیدم روی "ع" کراش داشتم. بعد میخواستم برم بهش بگم من ازت خوشم میاد و اینا. بعد یکی بهم گفت میدونی داداش "میم" ئه؟؟ حاضری با داداش میم باشی؟؟!! هیچی دیگه همونجا فهمیدم که حالمو به هم میزنه :|||||| یعنی حتی کراش داشتن تو خواب هم به ما نیومده :|
2.امروز داشتم به "ب" فکر میکردم. به اینکه الان در چه حاله. به اینکه امسال به اون چیزی که میخواد میرسه یا نه. عمیقا دلم میخواد برگردم به اون شبی که قبل کنکورم بود، موقع ثبت نام بود، بعد تو اون خونه قبلیه بودیم و اون گوشی قدیمیه دستم بود. اون حرفا و اون جمله ها.. عجیب دلم اون دو سه ساعتو میخواد. فقط و فقط همون دو سه ساعت.. با وجود اینکه میدونم چقدر دروغ توش بود و چقدر ابلهانه بود.. کاش برسه به اون چیزی که میخواد..
3.امتحان رادیولوژی رو دادم. عاشق اون استادی شدم که گفته بود میخوام تنبیهتون کنم و لاتین سوال بدم. بعد مثلا اگه از جدول سوال داده بود، خودبه جدولو هم داده بود. یا مثلا از عکس کتاب سوال داده بود ولی عکسو با زیرنویسش اورده بود! سوالای دو تا استادو کامل درست جواب دادم. اون دو تا استاد دیگه رو نمیدونم. بعضیاش خیلی سخت بود ولی خب من تا نهایت زمان و توانم خونده بودم..
پس فردا امتحان "کمپلکس پالپ پری اپیکال" ئه!!! فکر کنم که واسش امادم ولی امتحان بعدی فارماست و اماده ی یه دهن سرویسی اساسی ام..
4.ادم بعضی از دخترارو میبینه با خودش میگه اخه تو اگه دوس پسرت ادم حسابی بود با ما چه میکردی؟! این درب و داغونی که به پست تو خورده که دیگه این همه تو ژست بودن نداره. لعنتی حداقل جواب سلام ادمو بده :| بخدا تو جواب سلام بدی هم فرقی توی دوس پسر داشتنت نمی کنه :|||| یادته چقدر درمورد بقیه دخترا میگفتی که از وقتی با فلانی دوست شدن فلان طور شدن و اینا؟! تو به همشون گفتی زکی!
5.تو فیلم و کتاب the perks of being a wall flower یه جاییش هست که میگه ما اون عشقی رو می پذیریم که فکر میکنیم لایقش هستیم. این جمله رو واقعا قبول دارم. بعضیا به طرز فاجعه اوری سطح انتظاراتشون پایینه. انقدرررر تو دانشگاه ازین مدلا دیدم که خدا میدونه. مثلا دختره هم خیلی خوشگله، هم خوش اخلاقه، هم وضع مالیش عالیه، هم خانواده ی به شدت سطح بالایی داره، بابا و مامانش مثلا جراح و هیئت علمین، بعد رفته با یکی از پسرا که هیچییییی نداره. بعد هی به این دو تا نگاه میکنی و به خودت میگی ملاک انتخاب یه عده چی بوده دقیقا؟؟!! بعضیا یه جوری رفتار میکنن انگار بهشون گفتن مدیونید اگه سینگل از در این کلاس بیاید بیرون! :| به هرررر کسی راضین.
یه نکته دیگه اینکه کی گفته فقققط اخلاق مهمه؟! هرکی بگه بنظر من رسما چرت میگه. هم اخلاق مهمه، هم قیافه مهمه،هم قد مهمه، هم پول مهمه، هم خانواده مهمه.. فقط مسئله اولویت بندی ایناست، متناسب بودن دو تا ادم با هم و البته تفاوت سلیقه ها که مثلا هرکسی به چشم یه نفر زیباست درحالی که ممکنه از نظر بقیه زیبا نباشه.. وگرنه اینکه بگی با یه نفرم فقققط بخاطر اخلاقش، دری وری محضه :|
6. به یه درجه ای از عرفان رسیدم که حتی به زور هم نمیتونم رو هیشکی کراش پیدا کنم یا از کسی خوشم بیاد. یعنی همه رو مخ منن :| حتی فکر میکنم قبلا هم از هرکی خوشم میومده سو تفاهمی بیش نبوده.. اینا اصلا به این معنی نیست که وای من خیلی خوبم و هیشکی در حد من نیست و این مزخرفات.. فقط به این معنیه که گاهی حس میکنم کلا قلب و احساسی درکار نیست.. وقتی خودم به وجودش شک دارم، به بقیه هم حق میدم اینو درموردم بگن..
اینکه صراحت کلام منو بداخلاقی بدونن دیگه خیلی بی انصافیه. خیلی..
اونم ادمایی که من کم در حقشون خوبی نکردم..
عمیقا دلم شکست..
دوم دبیرستان که بودم کلاس فرانسه می رفتم. بعد چند ترم مامانم گفت دیگه درسات مهم تره و کنکور داری و اینا. همه ی سالای آینده میتونی این کلاسو بری، ولی سالای کنکور و درس خوندنت تا همیشه نیست که بتونی جبران کنی.. یادمه اون موقع کلی غر زدم که من دلم نمیخواد ولش کنم. هنوزم نوشته های اون موقعمو دارم که واسه خودم نوشته بودم حالا مگه این آینده ای که این همه ازش دم میزنن چیه که بخاطرش باید از هرچی که دوست دارم بگذرم.. الان چند سال گذشته و دقیقا توی همون آینده ای هستم که مامانم میگفت. از همون ترم یک میخواستم برم و ثبت نام کنم ولی همش به یه دلیلی شرایطش پیش نمیومد. الان حس میکنم شرایط زندگی و درسیم اونقدری استیبل شده که بتونم یه چالش جدیدو واسه خودم شروع کنم.. دوست داشتم یه زبان دیگه رو شروع کنم ولی ازونجایی که اصولا با کارای نیمه تموم مشکل دارم، ترجیح دادم اول اینو تموم کنم و بعدا برم سراغ بعدی.. با خودم قرار گذاشته بودم بعد علوم پایه خوب درس بخونم و خب تا الان روند خوبی رو پیش گرفتم، به خودم قول داده بودم میانترمامو خوب بدم که تا الان خوب بودن خداروشکر و خب الان بنظرم میتونم یه تایمی واسه ی یه چالش جدید باز کنم. امروز رفتم یه جایی تو شهر دانشجویی ثبت نام کردم، الان که به مامانم گفتم گفت بنظرم اون ساعت هوا خیلی تاریکه و خونه اومدن واست سخت میشه. چندجا زنگ زد و همینجا یه اموزشگاهی که به شرایط من بخوره پیدا کرد. فقط ده جلسه از کلاس گذشته که خب من خودمو می رسونم..
برنامه ی روزانم دیگه انقدررررز پر شده که خدا میدونه.. ولی عمیقا باور دارم هرچی بیشتر از خودت انتظار داشته باشی، بیشتر به دست میاری.. همه ی عمرم چند بعدی بودم و همیشه هم به همش رسیدم.. ایشالا که این یکی هم خوب پیش میره :-)
گفتم بیام دندونای جدیدمو بکنم توی چشمتون و برم :-)))))))) فقط دوتای جلوش رو کامپوزیت گذاشتم.
اصلا هم نوبت نداشتم. ساعت هشت و نیم که کلاسم تموم شد، رفتم سالن مطالعه درس بخونم که منشی بخش زنگ زد که بدو بیا مریض نداریم. تا ساعت دوازده طول کشید. ییعنی انقدرررر رو یونیت دراز کشیده بودم که دیگه نمیتونستم تکون بخورم :|
وقتی 9 نفر از یه گروه 10 نفره رو توی یه گروه دیگه ادد میکنم و سوالای امتحانی که پیدا کردمو بهتون میدم و چندین بار تاکید میکنم به کسی ندید،تویی که سوالارو برمیداری و بدون تشکر لفت میدی و واسه اون یه نفر میفرستی آااااخر بی شعوری هستی..
وقتی حس میکنم به عنوان رفیقت وظیفمه بهت بگم که توی فلان عکس بد افتادی، ولی تو حس میکنی دارم به عکس جذذذابت حسادت میکنم و میگی انفالوم کن، نه تنها خیلی بی شعوری که خیلی هم احمقی که نمی فهمی..
:||||||
میانترم تشخیصو دادم و طی یه حرکت فوق العاااده مشنگ طور یه سوال خیلی اسونو غلط زدم. انقدررر بابت این 25 صدم حرص خوردم که اگه یه درسی رو میفتادم انقدر حرص خوردن نداشت.. حیفم میاد که با مشنگ بازی نمره کاملو از دست دادم :|
بریم تو کار رادیو و امیدوارم که فرصت بشه اونو هم خوب بخونم..
کاکتوس خرخون درونم هنوز فعال نشده ولی رادیو رو که چهارشنبه امتحانشه امشب تموم کردم و خلاصه و اینا هم کامل برداشتم. امیدوارم بشه یه دوره ی اساسی تا روز امتحان کرد..
پ ن: "ی" دیگه از رو مخ بودن گذشته. تهوع آور شده قشنگ!