تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۲۶ اسفند ۹۵

استاد مشاورم پیام داده، برو منو استاد راهنمای دوم پایان‌نامه‌ت کن. و این درحالیه که بعد از دفاع پروپوزال، پروپوزال و بقیه اطلاعات وارد سامانه پژوهشیار میشن که فکر کنم حدود شونزده مرحله داره. از مدیر گروه شروع میشه و تا معاونت پژوهشی کل دانشگاه مرحله به مرحله جلو میره و تایید میشه. جلو رفتنش هم واقعا دردسره. توی هر مرحله ممکنه یهو برت گردونن به مرحله اول و کارتو رد کنن. و چند ماه طول میکشه تا به مرحله اخر برسی. من بعد از کلی دردسر الان توی مرحله اخرم. بهش میگم نمیشه که. اینطوری همه چی میره از اول. میگه خب استاد مشاور بودن واسه من هیچ امتیازی نداره!

اخه یه ادم چطور میتونه انقدر خودخواه باشه. بعد یه سال و نیم که من درگیر این پایان نامه ام، الان میگه اینطوری واسم امتیازی نداره و میخواد کار منو بخاطر خودش تو دردسر بندازه :|. نود درصد بدبختیام از این ادمه واقعا.. هفته پیش پایان‌ناممو کامل شده واسشون فرستادم. ولی واقعا لیاقت اینا همون دانشجوهایین که وقتی کل دانشکده دفاع کردن، استاد باید التماسشون بکنه که توروخدا کارتو تموم کن و دفاع کن. نه منی که شیش ماه قبل از دفاع، مقاله و پایان‌ناممو آماده و کامل واسشون میفرستم و میگم بخونید ولی حاضر نیستن بخونن تا زودتر سابمیت بشه. اخرشم که اینطوری. دیوار کوتاه‌تر از من پیدا نمیکنه، هر روز یه فیلم جدید داره. چقدر تو رو اعصابی اخه مرد😑

امروزم رفتم کلینیک. یه دندون هفت عصب‌کشی و ترمیم کردم. سه تا دندون کشیدم، یه ترمیم دیگه کردم و چندتا هم معاینه. تو این مدتی که کلینیک رفتم، بجز همون یه دونه دندون روز اول، همه کارایی که کردم کیفیت قابل‌قبول و حتی واقعا خوبی داشتن. هیچ‌جا واسه سریعتر شدن کارم یا هرچیز دیگه، هیچ اصولی رو زیر پا نذاشتم و به نظر خودم خوب کار کردم. هربار این مسئول کلینیک رو میبینم، به قدری بد و بی‌شعورانه برخورد میکنه که دلم میخواد هرگز عمومی نمونم و هرگز هم تو کلینیک کار نکنم. هردفعه میرم مصمم‌تر میشم واسه تخصص خوندن. امروز بهش پیام میدم که دیگه نمیام. بعید هم میدونم پولی بهم بده بابت این مدت ولی مهم نیست. فقط پول اسنپ و فایل اندو دادم این مدت😑

۳ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۲۳ اسفند ۹۹

این چند روز از شدت ناتوانی از تصمیم گیری داشتم دیوونه میشدم واقعا. هنوزم ثانیه به ثانیه شک میکنم که چه کاری درسته.

نمیدونم بخشام کی تموم میشن، کی میتونم دفاع کنم، طرح کجا میفتم، وضعیتم توی طرح چجوری میشه و همه اینا باعث میشه ندونم باید چیکار کنم. به شدت بی پولم و حتی از پس هزینه‌های جزوه‌های ازمون هم برنمیام واقعا. اخه جزوه ازمون ۲۳ میلیون؟! سر گردنه‌ست مگه؟! تازه توی سال جدید باید حدود چهار تومن هم بسته تغییراتشو بگیری. کتاب تست و اینا هم هست. چه خبره اخه؟! المانیمو هم تازه به قسمتای جذابش رسیدم و دلم نمیخواد ولش کنم. همه چی سخته واسم . با اینکه اون چند روز خیلی هم خوب داشتم درس میخوندم، ولی نمیخوام به قصد ۱۴۰۱ بخونم. مجبورم بذارمش واسه ۱۴۰۲. درس میخونم ولی به نیت اون سال. و خب مزیتش اینه که اون سال طرحم هم تموم میشه و سه چهار ماه نزدیک به امتحان رو میتونم توی خونه بمونم.

کاش انگیزه درس خوندن الانمو اون موقع هم داشته باشم.

۰ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۱۷ اسفند ۹۹

مقالمو که دو هفته پیش نوشتم و واسه استادم فرستادم که اصلاح کنه. دیروز و امروز هم دو فصل از پایان‌ناممو نوشتم. با همین روند احتمالا تا اخر هفته تمومه و پایان‌نامم هم جمع میشه.

قضیه رزیدنتی خیلی توی ذهنم جدی شده. دارم همه کارامو دونه دونه کنار میذارم و از همه جا هم خودمو قرنطینه میکنم کم کم😂. توی ذهنمه که از عید شروع کنم🙄. 

تصمیمم خیلی ناگهانی بود ولی درموردش خیلی جدی ام. اگه شروع کنم میخوام همه‌ی تلاشمو واسش بکنم. 

چند روزه دیگه حتی خواب آروم هم ندارم. وقتی خوابم هی به خودم میگم بیدار شو. تو الان باید مشغول درس خوندن باشی😐😐😐

همینا دیگه. ویش می لاک و این حرفا😅

۱ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

۱۵ اسفند ۹۹

واقعا واقعا دلم میخواد رزیدنت پروتز دانشکده خودمون بشم. انقدر میخوامش که در وصف نمیگنجه. گاهی فکر میکنم به قصد ۱۴۰۱ شروع کنم به خوندن ولی همه بلااستثنا میگن که توی طرح نمیشه خوند. و جز اون، نمیخوام رزیدنت بی‌پولی بشم. دلم میخواد حداقل توی طرح و عصراش هم کلینیک کار کنم تا یه حداقل مالی رو داشته باشم. ولی واقعیتش اینه که انقدر این رزیدنتی رو میخوام که اینکه دو سال دیگه و بعد از طرحم تازه بخوام یک سال توی خونه بشینم و بخونم، واسم خیلی دیر و دور از دسترسه. 

اگه میدونستم از الان خوندنم باعث میشه ۱۴۰۱ قبول شم، یک ثانیه رو هم از دست نمیدادم. ولی این چیزیه که همه به اتفاق میگن شدنی نیست :(

۲ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۱۲ اسفند ۹۹

امروز کلینیک بودم. خیلی خلوت بود و کل تایم بیکار بودم عملا. فقط یه دندون عقل کشیدم که راحت دراومد و یه اندو کردم. واسه اولین بار با روتاری اندو کردم. دندون به طرز وحشتناکی بلند بود. سی میلی متر بود. یعنی از همه وسایل من که ۲۵ میلی مترین بلندتر بود که تقریبا توی همه مراحل کار واسم چالش برانگیز بود. ولی درنهایت خیلییی خوب شد و واقعا امید به زندگیم چندین درجه بالاتر رفت. چندتا مریض معاینه کردم. یکی دو تاشو خودم ارجاع دادم چون واقعا تخصصی بودن. مثلا یه بچه‌ای که شکاف کام داشت. بقیه رو میفرستادم که قبض پرداخت کنن و بیان. نرسه بهشون میگفت عصر بیاید، فلان دکترمون خیلی خوب و سریعه و اینا😐. همه ی مریضامو میپروند بی شعور. کلی وقت اون وسط بیکار نشسته بودم..

راضیم از امروز خودم. خیلی زیاد😅

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۶ اسفند ۹۹

درمورد کلینیک رفتن و بیرون کار کردن!

سخته اقا. واقعا سخته. هرچقدر هم که کارت خوب باشه، راحت نیست. اکثر کسایی که بیرون کار میکنن، یه جایی میرن که یه سری دکتر دیگه هم توی کلینیک هستن که در مواقع لزوم بشه کمک گرفت یا حداقل سوال پرسید. ولی این کلینیکی که من میرم، توی شیفتی که من هستم، هیچ دکتر دیگه‌ای نداره. حتی گاهی همزمان روی سه تا یونیت مریض میخوابونن و وسط کار بیمار باید برم اونارو هم ببینم و طرح درمان بدم. تازه شیفت صبح هم هست و هشتاد درصد مواقع کسایی میان که شبش از درد تا صبح نخوابیدن! تورم و آبسه و ... و عملا همه اندویین. هرچقدرم آدم توی دانشکده کارش خوب باشه، بیرون کاملا فرق میکنه. دانشکده همیشه کسی هست که اگه سوالی داشتی بپرسی، مشکلی پیش اومد واست حلش کنه یا درستی کارتو چک کنه. بیرون انگار یهو وسط یه اقیانوس ولت کردن و میگن خودتو نجات بده. غیر از همه اینا، جلب کردن رضایت مریضا سخته. مریضایی که اگه کارشون طول بکشه خسته میشن، بابت پولی که میدن توقع بالایی دارن و حتی با دیدن تو حس میکنن کم تجربه‌ای و ...  تو دانشکده توی هر شیفت یه دونه بیمار میبینی، کلینیک باید سریع باشی و توی هر شیفت چندتا بیمار ببینی. 

کم تجرگی خود ادم یه طرف، مواد و وسیله هم هیچی ندارن محض رضای خدا. باید با یه سری اشغال که اصلا مناسب اون کار نیستن کار کنی😑

من همیشه فکر میکردم توی تشخیص و طرح درمان دادن واقعا خوبم. ولی واقعیتش اینه که توی کلینیک مریضایی میبینی که از چارچوب ذهنی تو کاملا خارجن. وقتی طرح درمان میدی، مدام شک میکنی که نکنه اشتباه کردم! نکنه دندون قابل نگهداری رو دستور کشیدن دادم. نکنه باید روکش میشد و ترمیم کردم.

خلاصه که سخته اقا. خیلی سخته🤕 خرابکاری هم پیش میاد اون وسطا. البته تا حالا یه دندون خرابکاری کردم و امیدوارم دیگه تکرار نشه. واسه اون مریض هم مشکلی پیش نیاد. ولی خب دارم همه تلاشمو میکنم.

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

هجوم بی امان خاطرات

۱۷ ساله بودم. قرار بود ببینمش. صبحش مدرسه امتحان داشتم. اون دانشگاه کلاس داشت. قرار شد زود کلاسشو تعطیل کنه و بیاد منو ببینه. امتحانم توی مدرسه زود تموم شد. با دوستم کلی وقت تلف کردیم. همه رفتن ولی هنوز زود بود. از مدرسه زدیم بیرون و توی کوچه های منتهی به مدرسه میچرخیدیم. هیچ تصوری از دانشگاه نداشتم. همش تصور میکردم یعنی چه جور استادیه؟ حس دانشجوهاش نسبت بهش چیه. کلی توی سرمای هوا توی خیابون چرخیدیم. نمیتونست ادرسو پیدا کنه. گوشیم خراب بود و خاموش میشد. سیم کارتمو انداختم روی گوشی دوستم. گوشی دوستم خراب بود و صدام نمیرفت. اخرش بیخیال شدم و رفتم خونه. خونه گوشیمو زدم شارژ و دیدم فحش داده که فلان ادرسی که گفتی کجاست پس.

اون زمستون سردترین زمستون عمرم بود و اون روز سردترین روز عمرم...

امروز هم اون دوست دوران دبیرستانمو توی راه دیدم و باز از هم رومونو برگردوندیم تا سلام نکنیم. یهو یاد اون روزا افتادم.

پ ن. خداروشکر که اون روز ندیدمش. کاش هیچ وقت توی عمرم نمیدیدمش

۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۲۸ بهمن ۹۹

امروز واسه اولین بار یه شیفت رفتم کلینیک بیرون کار کردم. جز من هم هیچ دکتر دیگه‌ای توی کلینیکش نبود :|. یه دندون دائمی کشیدم، دو تا شیری، یه دندون اندو شده بیلداپ کردم و اخر تایم هم یه اندو کردم که کاش هرگز نکرده بودم😐. خیلی بد و زشت شد و واقعا بابتش ناراحتم :( اون وسط هم کلی معاینه کردم و طرح درمان دادم.

اگه اون اندوی اخری نبود، امروزو با حس و حال خوبی تموم میکردم واقعا..

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

۱۶ بهمن ۹۹

انقدررر سر این پایان‌نامه بدبختی کشیدم، انقدر اذیت شدم که توی کل این شیش سال یک دهم این اذیت نشده بودم. طرف واسه گرفتن پولش خون منو توی شیشه کرده بود، بعدشم که کارش اشتباه درومد و طبق قراردادی که خودش نوشته! باید اصلاحش کنه، میگه اگه دو تومن دیگه ندی انجامش نمیدم. به قدری تحت فشارم که حتی نمیتونم توصیفش کنم. قشنگ این وسط دارم له میشم. دیشب که دیگه دعوا بالا گرفت و وضع بدتر شد. فکر کن پولشو مرداد گرفته، الان بهمنه و نه تنها هنوز کارو تموم نکرده، بلکه دوباره هم پول میخواد. به استاد مشاورم گفتم، میگه من نمیدونم! خودت یه کاریش کن. بابا خب تو منو توی این موضوع و بدبختی انداختی.. بهش میگم یه بار هم تو زنگ بزن و باهاش حرف بزن، میگه من نمیدونم.

دیگه رفتم به استاد راهنمام گفتم. فقط شرایطو واسش توضیح دادم، گفت قراردادو بفرست بخونم، خوند و گفت حق با توعه. شمارشو بده تا خودم بهش زنگ بزنم. حالا درسته که اونم کاری ازش برنمیاد ولی حداقلش اینه که پشت آدمو خالی نمیکنه هیچ وقت. این مدیر گروهه با سی سال سابقه و انقدر شعور و معرفت به خرج میده. بعد استاد مشاورم دهه هفتادیه و جوون و اینا. و فقط هی به من فشار میاره که مقالت کو!

بذار حداقل یه ذره هم در جریان باشن من این وسط چقدر تحت فشارم و دارم له میشم. لای منگنه بودن دقیقا همین نقطه‌ایه که من هستم.

پسره بی‌شعور چند وقت پیش قبول کرد رایگان اصلاحش کنه. بعد هی امروز و فردا کرد. هی گفت برو هفته دیگه بیا و الان وقت ندارم. دیشب میگه پول بده تا چند ساعته تحویلت بدم. انقدررر عصبانیم که کارد بزنی خونم درنمیاد. از شدت درموندگی نمبدونم چیکار کنم.

اخه کی واسه یه پایان‌نامه هشت ده میلیون هزینه کرده که من بکنم؟! روز اول به استاد مشاورم گفتم هر موضوعی باشه کار میکنم، فقط من نمیتونم خیلی هزینه کنم. گفت تو نگران نباش، خودم پولشو میدم! اخرش اون پول نداد و من موندم و پرهزینه‌ترین پایان‌نامه ممکن. واقعا دیگه نمیدونم به چه زبونی بگم که بخدا من ندارم این پولو. که هردفعه با چه بدبختی‌ای دارم پول قسطای اینو میدم و اینم روز به روز داره میگه بیشتر پول بده.

۶ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۱۱ بهمن ۹۹

با هر زور و تلاشی بود خودمو جمع و جور کردم و از اون وضع کشنده خارج شدم. سعی میکنم خیلی به چیزی فکر نکنم که اونطوری به هم نریزم.

کتاب تراپی کردم. کلی کتاب خوب از نمایشگاه گرفتم و البته دلم پیش کلی کتاب جا موند. یکی از چیزایی که توی این سالا تغییر کرده سلیقه‌ی کتاب خوندن من بوده. کیلومترها فاصله‌ست بین کتابایی که سال اول میخوندم با کتابای الانم. این حرکت رو به جلو رو واقعا میپسندم. هر روز کلی کتاب میخونم، هر شب یکی دو قسمت سریال میبینم و چندتا سریال این مدت تموم کردم. آلمانی میخونم و سعی میکنم اطلاعات دندونپزشکیمو بالا ببرم. از هفته دیگه دوباره میرم دانشکده. اگه دوباره مشکلی به وجود نیاد، یک سره تا فارغ‌التحصیلی. پایان‌نامم به مشکل برخورده. نصف مقالمو نوشتم ولی کارم گیر افتاده. به تموم کردنش فکر میکنم، به مقاله‌ای که باید تموم بشه. به اینکه از این اخرین فرصتای دانشکده نهایت استفاده رو ببرم. به اینکه دفاعم احتمالا چه شکلی میشه. به طرح فکر میکنم که کجا برم. به اینکه یعنی سال دیگه این موقع اصلا هستم یا نه؟ و اگه هستم کجا و در چه حالم..

مدتها تو فکر مهاجرت بودم، مدتها دلم میخواست سریع مطب بزنم و یه عمومی خیلی خوب باشم که همه کاری انجام میده. ولی الان عمیقا دلم میخواد رزیدنت بشم و پروتز بخونم. تنها چیزی هم که باعث میشه اینو بخوام، علاقه‌ست. دلم میخواد دوباره درس بخونم. دلم میخواد ته تهشو دربیارم. یه همچین حسی :))) حالا باید برم طرح و یه کم هم کار کنم تا ببینم اون موقع چطور فکر میکنم. ولی دلم میخواد یک سال واسش تلاش کنم و اگه نشد، خب میرم سراغ گزینه‌های دیگه.

فعلا همینا.

۳ نظر ۶ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان