تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۳۸۳. ۲۸ دی

خدایا خدایا.. من یه مدتی میشه که قضیه اون پسره توی ذهنم حل شده بود و دیگه همه چی واسم عادی شده بود. امروز داشتم فکر میکردم چقدر خوب ازش عبور کردم..

الان فهمیدم دوست دختر داره. بچه ها میدونستن و بهم نگفتن. لعنتیا میدونستن و نگفتن.. خود نامردش نگفت من به کسی تعهد دارم، گفت الان توی موقعیتی نیستم که با کسی باشم. خدایا من دارم خفه میشم.. طرف با کسی بود و این همه مدت نشست و تلاش مضحکانه و دست و پا زدنا و تقلا کردنای منو تماشا کرد. اخ.. فقط آخ...

۹ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۳۸۲. ۱۶ دی

امروز چند بار دیدمش. دیگه نه از صدای ضربان قلبم خبری بود و نه حال خوب. فقط ترجیح میدادم زودتر محلو ترک کنم که نبینمش‌. دیدنش جذابیتی نداشت. حتی باید بگم تازگیا حس بدی هم بهش پیدا کردم :| امروز فکر کردم پشیمونم از ابراز علاقه به این ادم و چه خوب که بار دوم تکرارش نکردم..

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۳۸۱. ۱۵ دی-۲

اون روزی که قرار بود استادای ما مشخص بشن، استادای گروه ما سه تا رزیدنت بودن. من طبق اون چهره خیلی جدی و مغروری که از این ادم دیده بودم و شنیده بودم خیلی هم ضد زنه، گفتم من حاضرم با هرکسی باشم جز این! بعد رفتیم تو بخش، دیدم ملت چند ساله رو این کراش زدن و فلور نرمال بخش شدن. حالا من انقدر این ادم روی مخم بود که حتی بهش نگاه هم نمیکردم هیچ وقت. این دوست منم رو این کراش زده. با اینکه ما رو با دوست پسر رزیدنتش خفه کرده، حالا میگه کات کرده و کلید کرده رو این یکی. ولی خب چون من حس میکردم هنوز اون دوست پسر قبلیشو دوست داره هیچ وقت جدی نگرفتم. چون بچه ها خیلی کنجکاو این پسره بودن و خودشونم میگفتن هیچ وقت به یه پسر ریکوئست نمیدن! (چه مسخره :|) من رفتم فالوش کردم که اینا ببیننش. بعد دیگه دوستم خودشم فالوش کرد. کلا دونه دونه ادمایی که این پسره فالو کرده بودو چک میکرد و گفت عه من دیدم این اصلا کسیو لایک نمیکنه و فقط تو رو لایک میکنه :| این درحالیه که من اصلا چک نمیکنم لایکامو. مهم نیست اصلا. همه گذری لایک میکنن دیگه.. از طرف دیگه من معمولا همه استادا و رزیدنتا و خیلی از بچه‌های کلاسو هاید میکنم واسه استوری. اینو که دیگه درجا هاید کرده بودم چون ازش خوشم نمیومد. هفته پیش دوستم گفت فلانی استوری سین میکنه؟! گفتم نمیدونم. هایده. خلاصه اینکه من از هایدی درش اوردم و در جا ریپلای کرد! دیشب هم که واسه بار دوم. واقعا هم هیچ وقت فاز فلرتینگ نبوده. چون میدونستم دوستم پیگیرشه بهش گفتم و عجب غلطی کردم. صبح میگفت من حس میکنن از تو خوشش میاد! گفتم نه امکان نداره و اینا. بعد گفت خاک تو سرش. خب یه بارم منو ریپلای کنه :||| بعدم گفت باید یه بار استوری فرهنگی بذارم ببینم ریپلای میکنه یا نه!! :||

(به معنای واقعی کلمه حالم از این تفاسیر این مدلی از اینستا به هم میخوره) دوست من کلا ادمیه که میگه وای فلانی نگاهم کرد. حتما منظوری داره! با همین فرمون حس میکنه حتی استادا هم عاشقشن :|| حالا تصور کنید الان چه تفسیری داره!

الان سی ثانیه بعد استوری گذاشتن من اومده میگه ریپلای کرد؟! میگم اخه چرا باید همچین کاری کنه :| بعد شروع کرد به گفتن اینکه خیلی عوضیه و خیلیارو ریپلای کرده و مگه چیه بجز یه رزیدنت با اخلاق داغون و فلان :||||| منم گفتم اقا من کلا هایدش کردم. داستان نساز خداوکیلی :| (به معنای واقعی کلمه غلط کردم که بهش گفتم!)

اون روزی که توی راهرو ایستاده بودم و منتظر بودم نوبتم بشه که برم دفاع کنم این پسره رو دیدم که ته راهرو ایستاده بود و داشت نگاه میکرد. اون روز هم توی تریا نشسته بودم که این پسره و دوستش که استاد من بوده از در اومدن داخل. منم بدون اینکه به رو به روم که اونا نشسته بودن نگاه کنم، کیفمو برداشتم و زدم بیرون. ولی خب نگاهش رو روی خودم حس کردم..

اینا معنایی واسم داره؟! قطعا نه.. نهایتا یه کنجکاوی ساده‌ست. من بارها با این قضیه برخورد داشتم. ادما اولش که با من و معمولا محتوای اینستام اشنا میشن یه کم بنظرشون عجیب و متفاوت میرسه. یه مدت کنجکاون و بعد تموم میشه. به همین سادگی..

من اگه بخوام ازین چیزا داستان بسازم که باید مثل دوستم توهم بزنم همه عاشقمن :|

الان دارم فکر میکنم یه عاملی که باعث شده من نتونم اون پسره رو فراموش کنم همین دوستمه. هی میگه وای فلانی داشت مات و مبهوت نگات میکرد! یا چمیدونم، سلامش برنامه ریزی شده بود. درصورتی که همش تصورات خودشه :|

۲ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۳۸۰. ۱۵ دی

یه چیزی بگم؟! اون رزیدنته باز دیشب اومد دایرکتم! و من همچنان دارم تلاش میکنم از طرز نگاهش توی دانشکده و این ریپلای کردنا برداشت خاصی نداشته باشم..

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

۳۷۹. ۱۴ دی

صبح که از خواب بیدار شدم، فهمیدم که دیگه نمی‌خوامش :)

۴ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۳۷۸. ۱۲ دی

همه رفتن سفر و عروسی و من درحالی که کاملا هم اماده بودم یک ساعت قبل رفتن پشیمون شدم و با اصرار خونه موندم. شنبه امتحان اطفال دارم و یکشنبه جراحی. اینا خیلی مهم نبودن راستش. روحیه رفتنو نداشتم. واقعا حالم گرفته و داغونه. ماشین هم هست البته. شاید اگه الان یکم درس بخونم شب برم بیرون یه دوری بزنم یا شام بخورم. نمیدونم..

۰ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

۳۷۷. ۱۱ دی

اخ از این حال بد..از این حال خیلی بد..

من تو وب خیلی روزای خوب و بدم رو ثبت کردم. پشت کنکور موندن، علوم پایه، امتحانا.. خستگیا، درموندگیا.. همشون یه روزی بالاخره تموم شدن و اومدم از به خیر گذشتنشون حرف زدم. کاش زودتر این یکی هم تموم شه. بیام بنویسم رها شدم و دیگه قلب و فکرم خالیه..

۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۳۷۶. ۱۰ دی ۹۸

خب پلن جدیدم اینه! من تا عید صبر میکنم و اگه تا اون موقع نتونسته بودم فراموشش کنم، به یه قهوه دعوتش میکنم! عشق گدایی نمیکنم، دیگه هم پیشنهاد اشنایی نمیدم، فقط یه بار بیرون دعوتش میکنم که با خیال راحت نیم ساعت تو چشماش نگاه کنم!

۸ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

۳۷۵. در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند..

۱۸ روز بود که ندیده بودمش. دو بار از پشت چشمم خورده بود بهش ولی اون منو ندیده بود. یونیت من توی بخش اندو دقیقا جلوی اتاق رادیولوژیه و هرکسی میخواد عکس بگیره کنار یونیت من می‌ایسته تقریبا. امروز صبح اندو بودم. یهو سرمو از روی بیمار بلند کردم و دیدمش که تو صف عکس گرفتن ایستاده! پشتش به من بود. یکم صبر کردم، دیدم قصد برگشتن نداره. فکر کردم کلا منو ندیده. منم دیگه عصبی شده بودم و نمیتونستم کار کنم. پا شدم رفتم از استاد سوال بپرسم و استاد دقیقا رو به روش ایستاده بود. من نگاهش نکردم ولی اون نگاهش روی من بود. بعدش دوستم گفت اتفاقا از همون اول که اومد تو بخش و تو سرت گرم کارت بود چشمش روی تو بود ولی منو که دید، دیگه نگاهت نکرد. بعد تو راه سلف هم یه لحظه تو راهرو از کنار هم رد شدیم ولی یه نفر یهو اومد بینمون و شروع کرد به مکالمه باهاش. عصر پره کلینیک ترمیمی بودم. یهو دیدم عه! اینجاست که. منم از کنارش رد شدم رفتم نشستم سر میزم و تا وقتی که رفت (که خب طول هم کشید) با نفس اماره مقابله کردم و پشت بهش کار کردم و نگاهش نکردم :)))) دوستم رو به روی من نشسته بود و میگه تمام مدت فقط نگاهش روی تو بوده. میگه حتی یکی داشته باهاش حرف میزده ولی حتی حین حرف اون هم به جای اون به تو نگاه میکرده و شرط میبندم کلا نفهمیده چی گفته. میگه کلا مبهوت عین منگلا نگاهت میکرده :))))) ولی خب من اصلا دلم واسه همین نگاه مبهوت منگلانش رفته خب :||||| از همه این حرفا هیچ نتیجه‌ای نمیخوام بگیرم و کلا بنظرم دوستم ادمیه که هر نگاه بی‌منظوری رو هم کراش برداشت میکنه. ولی خب خودمم گاهی نگاه سنگینشو روی خودم احساس میکنم. میدونم که تهش قطعا خبری نیست. فقط اینه که من ۱۸ روز تو ترک بودم و امروز مجددا ری‌ست شدم! نکته بعدی اینکه اولا میشه نتیجه گرفت سینگله، دوما من اونقدری زیر حد استاندارد نبودم که بگه این کیه از من خوشش اومده! 

هرکی دیگه انقدر موشکافانه نگاهم میکرد میگفتم چقدر بد نگاه میکنه و فلان. ولی این موردو نمیتونم چون گندیه که خودم زدم!

پ ن ۱: حس جذابیه. این بیم و امید همزمان (اگرچه مطمئنم اتفاق مثبتی نمیفته). همین نگاهای دزدکی.. حال عجیب و جذابیه..

پ ن ۲: محبوب من! خواجه حافظ شیرازی هم اومد دایرکت من و تو نیومدی :)))) یعنی من به هرررکی دیگه پیشنهاد داده بودم یه ری‌اکشنی ازش میدیدم الا این مشنگ که عین کلم بی‌تفاوت برخورد میکنه. 

پ ن ۳: فردا دفاع اولیه پروپوزالمه! و گس وات؟! استادم زنگ زد و گفت حالش بده و فردا نمیاد! خودمم و خودم..!

۲ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۳۷۴. ۸ دی ۹۸

یه چیزی بگم؟! اون رزیدنتی بود که توی پست قبل گفتم سرش دعواست؟! اومده دایرکت من :))))))) قطعا منظوری نداره و ادم از هر دایرکتی نباید برداشت خاصی داشته باشه. ولی فکر کن اگه بچه‌ها چنین چیزی رو بدونن چطوری کف و خون قاطی میکنن :)))))))

۰ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان