تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۳۱۴. ارتو

ایام امتحاناته و همه چی خوب پیش میره. اینجا هم که ماشالا دیگه پرنده هم پر نمیزنه‌. یهو به ذهنم رسید از پلاک ارتویی که ساخته بودم عکس نذاشتم :))) دیگه بعد اون همه دردسری که تو اون سیم و سیم بازیا کشیدم لازمه عکسش اینجا بمونه😅. خودم که نگاهش میکنم آسون به نظر میرسه ولی متاسفانه خیلی هم اسون نیست :)

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۳۱۳. گواهی نامه

بالاخره اومد ^_^

۰ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۳۱۲. رهایی

دیشب با خودم گفتم این همه سال فرار کردی. یه بار باهاش رو به رو شو. منطقی حرف بزن. تصمیم گرفتم با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو شم. با آشغال‌ترین آدمی که تو زندگیم دیدم حرف زدم. جالبه که حرفام واسش عجیب و دور از ذهن بود. حس میکرد حتی تو زندگیش اشتباهی هم نکرده! یه جایی گفت نه تو اونقدر گناهکاری نه من اونقدر آدم بدی ام. دلم میخواست بگم هم من تا خرخره زیر بار گناهم هم تو خیلی آشغالی! ولی نگفتم.‌ تهش عذرخواهی کرد. نه اینکه واقعا خودشو گناهکار یا مقصر بدونه ها، صرفا خواست واسه آروم کردن یکی دیگه فداکاری کرده باشه :))))) یه جایی گفت رسالت من کمک به هم نوعه! وای بر من که تو از من دلخوری!!! و‌خیلی مزخرفات دیگه که اصلا مهم نیست. گفتم بچه داری؟! گفت یه دخمل ناز شیش ماهه. دخترا خیلی حساسن!! کلی جوک سال توی مکالمه‌ی دیشب نهفته بود که ارزش گفتن نداره.

وقتی تموم شد با خودم گفتم دیگه بسه این همه خودازاری بعد ۸ سال! خودمو در آغوش گرفتم، با محبت.. گفتم من میبخشمت. بابت همه‌ی اشتباهات کرده و نکرده. بابت همه چی.. بسه این همه خودآزاری. بسه هر روز و هر شب خود محاکمه کردن. باعث و بانیش خودشو قد پیغمبر پاک و مطهر میدونه. بعد من تو رو هر روز بابت اشتباهات از سر بچگی مجازات کنم؟! انصافه؟! به خودم گفتم بهت افتخار میکنم بابت همه‌ی سالایی که قوی بودی. بابت همه چیزایی که از سر گذروندی. بابت اینکه خودتو به اون سختی از وسط اون جهنم بیرون کشیدی و الان انقدر خوب و مثبت و سالمی. بابت همه دردایی که تحمل کردی و دم نزدی.تو  لیاقت بخشش و آرامش رو داری..

الان حالم خوبه. بعد از ۸ سال احساس رهایی و آرامش میکنم. حالم واقعا و قلبا خوبه و خودم رو دوست دارم :)

۱ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

۳۱۱. وقاحت

میگه گناه من چیه؟! چرا بهم عذاب وجدان میدی؟!

خدایا وقاحت آدما انتها نداره؟!

خدایا من با این روح خستم چه کنم؟!

خدایا چرا یه نقطه روشن نشونم نمیدی؟! چرا تو تاریکی دارم دست و پا میزنم؟! دیگه جونی واسم نمونده.. اگه میتونستم همین الان و همین لحظه این زندگی رو تمومش میکردم. مگه من چقدر توان دارم؟! خسته ام. خیلی خسته ام..

۳ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۳۱۰. پارسیل عملی ۱

امروز پارسیل بیمار رو هم تحویلش دادیم و تموم شد.. پروتزو دوست دارم خیلی ^_^

اون تیرگی روی سطح دندونا هم‌ مال کاغذ کاربنه چون وسط کار عکس گرفتم. بعدش دندونا تمیز شدن..


خدایا شکرت :)

۰ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

۳۰۹. دختر

جالبه که من هربار با این شمارم وارد تلگرام میشم عکس پروفایلشو عوض میکنه :))))) الان یه عکس گذاشته از خودش و زنش و بچه اش که خیلی کوچیکه. سال های سال آرزو کردم کاش یه روزی دختردار شه! الان یه دختر داره. دلم میخواد همینطور که شاهد بزرگ شدن دخترشه، تا آخر عمر قلبش پر از هراس و وحشت این باشه که نکنه یکی پیدا شه و با دخترم همون رفتاری رو کنه که من با بقیه کردم. من واسه هیییچ کسی بد نخواستم و نمیخوام. فقط میخوام تا مغز استخونش ترس رو حس کنه. همونطوری که من همه‌ی این سالا احساسش کردم و همیشه نزدیک‌ترین احساس بهم بود. از خدا میخوام که دخترش هرگزززز اونچه که من تجربه کردم رو تجربه نکنه. 

۰ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۳۰۷. پوکرفیس

پارسال من یه عکس از خودم گذاشتم توی پیجم که یه دامن کوتاه پام بود و پاهام مشخص بودن. معلم دبیرستانم منو فالو داشت. اومد دایرکت کلی دعوام کرد :||||| بعد دیگه من اون پیجمو حذف کردم و یه پیج دیگه زدم و اینا. از قبلش، اون معلمم توی کانال کتابمم بود. یه چند وقت بعد از توی کانال حذفش کردم😅. البته همه آشناهایی که حس کردم از سر رودروایسی عضون رو حذف کردم.

اون روز که این کانال جدیدو ساختم، ادرسشو توی کانال کتابم هم گذاشتم. فکر نمیکردم دیگه آشنایی توش باشه. بعد یهو دیدم همون معلمم توی کانال جوین شده!!! 

خب الان که دیگه من نمیتونم با خیال راحت حرف بزنم :| چه کنیم پس؟! کانالو هنوز نزده پاک کنم یعنی؟! :||||

۷ نظر ۵ موافق ۱ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان