تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۳۱۱. وقاحت

میگه گناه من چیه؟! چرا بهم عذاب وجدان میدی؟!

خدایا وقاحت آدما انتها نداره؟!

خدایا من با این روح خستم چه کنم؟!

خدایا چرا یه نقطه روشن نشونم نمیدی؟! چرا تو تاریکی دارم دست و پا میزنم؟! دیگه جونی واسم نمونده.. اگه میتونستم همین الان و همین لحظه این زندگی رو تمومش میکردم. مگه من چقدر توان دارم؟! خسته ام. خیلی خسته ام..

۳ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
ویتا ــ
۱۸ خرداد ۱۲:۲۷
اندره ژید تو کتاب مائده های زمینی یه حرفایی زده که با خوندن پستت یادش افتادم رفتم اوردمش تا برات دقیقشو بنویسم.


خدا گفت بشر بیش از آن تواناست که خود میپندارد
گفتم :بشر در مخمصه افتاده
آنگاه خدا دوباره گفت:باید از آن بیرون بیاید.
"برای نشان دادن احترام  خود به اوست که رهایش میکنم تا گلیم خویش را از اب به در آورد..."

این موقع ها یاداوریی اینا به ذهنم ارام ش میده... هرچقدرم حرفا زاییده ی ذهن نویسنده باشه، بازم روم تاثیر میذاره:)) 

پاسخ :

مرسی واقعا. ازون روز چندین بار اومدم و خوندمش. مرسی❤ خیلی خوب بود جدا..
لیمو جیم
۱۸ خرداد ۰۹:۰۵
فکر کردن به اینکه قراره بگذره به من ارامش میده... 
میگذره همه ی این لحظات و فقط یه خاطره ازش میمونه.زمان حلال هر مشکلیه

پاسخ :

میگذره و گذر زمان همه چیزو قابل تحمل میکنه..
معلوم الحال
۱۸ خرداد ۰۲:۴۵
لعنت به این زندگی که همش شده محل آزمایش و نزول بلا :/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان