تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

نمیدونم

توی چند ماه اخیر به قدری سوییسایدال شدم که دیگه خودمم از خودم میترسم. اصلا یه جوریه که نمیتونم توصیفش کنم. عمیقا حالم بده.

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

بازم نشد

بازم نشد. میگذرم از رزیدنتی و تخصص. بریم دنبال زندگیمون...

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

دو روز مونده

خیلییییی خسته ام. خب؟! کاش این دفعه دیگه بشه. دو ساله زندگی بهم حروم شده. 

کتف و گردنم گرفته. سرمو نمیتونم تکون بدم. حتی دست و انگشتامم سخت تکون میدم. شل کننده عضلانی میخورم، بعدش نمیتونم بیدار بمونم. وضع بدیه.

از وقتی خبر مردن اون بنده خدا رو شنیدم دوباره مغزم به گا رفته. دوباره کابوس مرگ داییم واسم تکرار شده. مغزم به هم میریزه. حالم بد میشه. هر ثانیه میتونم بزنم زیر گریه. یه مدتم هست سر خود قرصامو قطع کردم و حالم بدتر از همیشه‌ست. گاهی فکر مبکنم ترجیح میدم خودمو بکشم و قبل از همه بمیرم تا اینکه دویاره خبر مرگ کسی رو بشنوم. البته که این کارو نمیکنم ولی هی از مغزم مبگذره فکرش.

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

کمتر از ۴ روز مونده

دایی نازنینمو که گذاشتن توی خاک، گفتن این بیل رو هر بار یه نفر برداره و خاک بریزه. پسر عمشون اولین نفر این کارو کرد. نمیدونم چرا این صحنه انقدر روشن و واضح تو ذهنمه. همون پسر عمه نهایتا چهل و دو سه ساله دیشب بدون هیچ پیش زمینه‌ای یهو سکته کرد و مرد. درست مثل داییم، جوون، بی دلیل، شوکه کننده. هنوز یک ماه نشده که بچش به دنیا اومده. 

مامان پسره دیشب تو راه بود که بره مراسم اون پسره بیست ساله توی فامیلشون که شب توی خواب سکته کرده و مرده، تو راه بهش خبر میدن پسر خودش.... بنده خدا هنوز عزادار برادرزادش یعنی داییم بود. حالا پسر خودش.

واقعا طبیعیه انقدر ادم جوون الکی ایست قلبی کنه؟! من هر بار که میشنوم انگار دوباره از اول عزادار میشم. همه روح و روانم فرو میریزه، دنیا رو سرم خراب میشه.

اخ که چقدر جات خالیه...

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

۸ یا ۹ روز مونده

خونمون تقریبا همیشه خالیه و حتی وقتی بقیه هستن هم بی‌نهایت ساکت و ارومه. ولی واقعا دلم میخواد دوباره تنها زندگی کنم. اصلا نمیفهمم اون موقع که تنها زندگی میکردم چرا دلم میخواست زودتر زمان بگذره و برگردم خونه😑

۰ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

۱۲ روز مونده

میدونم که امسالم نمیشه. دو سال عمر و پول و وقت و انرژیمو حروم کردم. اه بابا. n تا دغدغه دیگه هم دارم که رسما حالم از این زندگی بهم میخوره.

دو تا آزمون جامع نسبتا خوب دادم ولی دلیل نمیشه. خودم میدونم چقدررر وضع خرابه

۰ نظر ۱ موافق ۵ مخالف

فکر کنم ۲۶ روز مونده

یعنی اگه همه پستوهای ذهن من بالاخره یه روزی بتونه اون اکس لاشیمو فراموش کنه، مامانم نمیتونه!

داشتم میگفتم فلان دوستم خیلی اهل بیرون رفتن نیست. میگه اره. یکی اون، یکی هم فلانی! اخه وا بده مادر من :))))) چرا انقدر تکرار میکنی اخه. دیگه من چیکار کنم هرکی به پست من میخوره لاشی و درب و داغونه.

۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان