این خانمی که توی پست قبل گفتم، ظاهرا شوهرش ا.ط.ل.ا.ع.ا.ت.ی ه! خب ما که اینو میدونستیم. ولی مامان من طبق معمول شیطنتش گل کرده بود و اصراااار داشت که اینو از زبون خودشون بشنوه! چندبار از خانمه سوال کرد و خانمه پیچوندش. بعد یهو جلوی اقاهه سر بحثو باز کرده که من پسرم تازگیا میگه میخوام وقتی بزرگ شدم س.پ.ا.ه.ی بشم! خیلی ویژه علاقه مند به [یه شخصیت سیاسی!] هستش، اصولگراست و ..... ازین حرفا! بعد حالا نکته ی جالبش اینه که ما الان همگی چهار پنج تا خانمیم که بدون روسری و با لباسای ازاد جلوش نشستیم! قضیه اینه که دم خروسو باور کنم یا قسم حضرت عباسو!!! تازه وقتی مامانم داشت اینارو میگفت ما ها زیرچشمی به هم نگاه میکردیم و تلاش میکردیم نزنیم زیر خنده. بعد مامان من انتظار داشت تو این وضعیت حرف هم ازش بکشه، اونم از کسی که شغلش حرف کشیدن از مردمه! اقاهه هم گفت حالا تا زمان سربازیش فرصت زیاده. همین!!!!!!
خودش به من میگه تو دانشگاه بحث سیاسی نکن، بعد خودش این مدلی ملتو سوژه می کنه :-))))))
پ ن 1: داداش من یازده سالشه و خیلیییی پیگیرانه انواع و اقسام اخبار داخلی و خارجی و روزنامه های سیاسی و ... رو دنبال میکنه. میشینه فیلم جلسات علنی مجلسو میبینه، همه ی شخصیتای سیاسی رو پیگیرانه دنبال میکنه و اینا. دیگه فکر کنم قبلا از تاکتیکای تربیتی بابام حرف زدم ;-) و اینکه واقعا هم اصولگراست. ولی دیگه اینو میذاریم رو حساب بچگی و جوجه بودنش:-)))))))))))
پ ن 2: توروخدا این با این پست واسه من داستان درست نکنید :-)))