تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

14. سفر..

الان که خونه ی فلان فامیل مهمونم، از سرما یه پتو دور خودم پیچیدم و همچنان سرما به شدت احساس میشه، دارم اخرین صفحه های کتابمو میخونم و صدای خیلی خیلی بلند!!! هیئت محلشون داره تمرکزمو از بین می بره و البته بطور همزمان هم توی بحثای جاری بین ادمایی که اینجا نشستن شرکت میکنم، مامانم هست.. بابام هست.. داداشم هست.. بیخیال همه ی دغدغه های زندگی، این لحظه لذت بخشه فکر کنم.

۱ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
پسر مشرقی
۰۹ مهر ۰۰:۱۰
فقط قسمت سرماش رو باهات هم دردم. وگرنه توی این تنهایی من هیچ صدایی جز ماشینای عبوری به سمت تهران یا شمال نمی آد..

پاسخ :

اتفاقا من صداهارو اصلا دوست ندارم.صدای خیابونو ترجیح میدم :-)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان