اصولا اینکه روی کسی کراش داشته باشم به شدددت رو اعصابمه. یعنی قشنگ روح و روانمو آزار میده. یه نکته ی دیگه هم اینه که خیلی خیلی طول می کشه از یکی خوشم بیاد ولی فقط سی ثانیه طول میکشه تا از چشمم بیفته..
اینیکه روش کراش داشتم با دوستم آشنا و دوست بود. داشتیم با همین رفیقم تو راهرو میرفتیم که اومد جلو و باهاش احوال پرسی کرد. اون لحظه کاملا شوکه شدم، نگاش کردم دیدم لعنتی خوشگل هم هست و نمیدونستم. انتظار داشتم احوال پرسی کنه و بره ولی یهو موند و همچنان داشت با دوستم از هر دری صحبت میکرد و اینا. هیچ چیز بدی نگفت، هیچ لحن بدی نداشت و هیچ چیز دیگه، فقط یهو از چشمم افتاد! به همین سادگی.. توی یه لحظه حس کردم دیگه نمیخوام ببینمش. "ی" از جلوم رد شد، ما رو دید و از شدت خنده میخواست زمینو گاز بگیره که من که این همه چشمم دنبال این پسره بود، الان صاف رو به روش وایسادم.. بعد که حرفاش تموم شد (البته با من حرف نمیزد، من فقط کنارشون وایساده بودم و بیخودی با گوشیم ور میرفتم) رفتم به "ی" گفتم نمیدونم چرا انقدر الکی الکی از چشمم افتاد. یه جوری که بقیه ی روز حداکثر تلاشم این بود که حتی توی راهرو ها هم چشمم بهش نخوره. قشنگ رو اعصابم بود!
قبلنا ظرفیت خیلی چیزا رو داشتم، کراش داشتن، ارتباط داشتن، دوست داشتن، پیشنهاد دادن حتی! ولی الان واقعا تحمل هیشکی جز خودمو ندارم. نه که بگم من خیلیی خوبم و هیشکی در حدم نیست و این مزخرفات، فقط واقعا حضور هرکس دیگه ای توی حریم ذهنیم با خودش فشار روحی و روانی وحشتناکی همراه داره. حتی کراش هام هم نصف روز بیشتر طول نمیکشه که خب همونم واسه مسخره بازیاییه که با بچه ها دور هم درمیاریم و سرگرم میشیم..
خلاصه که کراش پر! :-)))))))