تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

23.

1.وقتی میری توی لابراتوار و میبینی ملت جفت جفت نشستن و کار انجام میدن، حتی بیشتر از وقتایی که میری کافه و همه جفتن احساس سینگلی می کنی :-))))))))


2.اینکه کلا با همید، پسره کاراتونو انجام میده، واستون نمره میگیره و ... اینا همش قبول. ولی دیگه مواد و وسایلتونو خودتون بخرید. زشته بخدا این حد از آویزون بودن :|||| 


3.هیچ وقت تو هیچ زمینه ای احساس سرخوردگی و کمبود اعتماد به نفس نداشتم جز این یه مورد خاص (اینکه چیه بماند!) و متاسفانه یه موضوعیه که هیچ مدله نمیتونم تغییری توش بدم یا جبرانش کنم..


4. انقدررر تری اختصاصی ساختم و تمرین کردم که استاد هیچ ایرادی نتونه ازش بگیره.دو تا  بسته ی بزرگ اکریل و مونومر تموم کردم. فکر کنم سی چهل تا از فک بالا ساختم و سی چهل تا از فک پایین!

بعضیا هستن که از هرچیزی یه دونه درست می کنن و انقدر باهاش ور میرن تا تمیز بشه. و خب البته بعدش دیگه هیچ همخوانی ای با فک اصلی نداره! ولی خب من انقدر تمرین میکنم تا هرچیزی خودش بی نقص از اب دربیاد، کاملا توش راه بیفتم و سرعت عملم هم توی انجامش بالا بره.. واقعا دیگه نمره مطرح نیست، حرفه ای شدن مطرحه بنظرم..


5. انقدر مدت زیادیه که وب نیومدم که دیگه حس و حال نوشتن نیست. کامنتارو هم جواب دادم بالاخره! 


6. عمیقا احساس خستگی و دل گرفتگی میکنم.. البته خب مسلما گذراست :-)

۶ نظر ۷ موافق ۰ مخالف
x
۲۱ مهر ۱۱:۱۳
اونوقت چجوری قراره خودشون چیزی یادبگیرن وقتی دوست پسراشون انجام میدن؟! یهو بگن بعده ها بیمارها رو هم دوستشون ویزیت کنه:)) 

پاسخ :

چی بگم والا.. همیشه یه راه میونبر واسش پیدا می کنن اینا..
گیلزاد
۲۱ مهر ۱۰:۲۴
اخیش ادم دلش گرم میشه یکی داره توهمچین جایی رو مهارتش کار میکنه :) :*
اون قسمت سه واقعا سخته مخصوصا ... برات یه عالمه انرژی و حال خوب اررو میکنممممم

+ حالا شیش گذشت؟:)

پاسخ :

قسمت سه تا حد زیادی بخاطر القائات خودخواهانه ی دوستانه وگرنه حس میکنم اونقدرا هم تو این زمینه بد نیستم ;-)
فدای تو رفیق جانم :-*

انقدر زود که نه ولی ایشالا میگذره ;-)
صفر مطلق
۲۰ مهر ۱۹:۵۷
من عاشق خستگی بعد از اینجور کار کردن هام،حس رضایت مندی بعدش، کار باید درست انجام شه نه ماست مالی.

پاسخ :

دقیقا..
معلوم الحال
۲۰ مهر ۱۹:۱۱
عهه، ابنطوریه؟
اون کمربند من کووووش؟ :-)

پاسخ :

:-))))))
معلوم الحال
۲۰ مهر ۱۸:۱۴
خداقوت اوستا 
با این پستت من حسرت خوردم که چرا دختر نشدم :)) البته باز خوشحال شدم که پزشکی و دندون قبول نشدم! چون دیگه حوصله ندارم بیفتم دنبال کارای همسر آینده یکی دیگه و کلی چیز براش بخرم د:
یعنی دخترای این دوره زمونه هم بِکَن شدن :| آخه این درد رو به کی بگم من؟ 

پاسخ :

بی عرضگی شما ها که میذارید بقیه ازتون سو استفاده کنن ربطی به دخترا نداره!
:-)
پسر مشرقی
۲۰ مهر ۱۵:۱۰
۱. خوب درکت می کنم 😂
٢. ولشون کن اینا رو بگذار به حال خودشون خوش باشن! خودت رو عشقه و عزت نفست.
٣. با اینکه نمی دونم چیه بازم درکت می کنم. چون خودم هم مواردی از عدم اعتماد به نفس رو دارم که حتی به زبون هم نمی تونم بیارم!!!
۴. دقیقا این روشیه که برا حرفه ای شدن باید انجام داد. چقدر من به این تلاش و کوشش ات غبطه می خورم و تحسینت می کنم! من یه دهم تو زحمت می کشیدم زندگیم اینجوری نبود!
۵. بله اومدم وبلاگم شوکه شدم از تعداد کامنتای پاسخ داده شده. گفتم خدایا من کی این همه کامنت نوشتم 😂
۶. امید که زودتر بگذره. و برای بار سوم باز هم درکت می کنم...

پاسخ :

مرسی که کلا همیشه کامنت گذار ثابت اینجایی :-)))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان