چهار تا عید گذشته رو بهش تبریک گفتم. امسال با خودم گفتم دیگه نه. چرا باید هرسال من تبریک بگم؟! یه بارم صبر کنم ببینم اون یاد من میفته یا نه. چهارم فروردین که توی سفر بودم زنگ زد! عجیب بود در کل.. توی این پنجمین سال نسبت بهش به بی تفاوتی کامل رسیدم..
هرسال به دور از ذهن ترین ادما هم پیام میدادم و تبریک عید میگفتم. کوچیکتر و بزرگتر.. پیام هرکسی رو هم متناسب با خودش مینوشتم. دوست داشتم اونی باشم که اصلا انتظار دیدن پیامشو ندارن و بدونن که به یادشون بودم و واسشون احترام قائلم. ولی خب امسال فقط به یه عده ی کمی پیام دادم. خواستم ببینم ادمایی که هرسال به یادشون بودم به یادم هستن یا نه که خب جز دو سه نفر اینطور نشد. فلذا! احترام زیادی نسبت بهشون ممنوع 😅. چه کاریه ادم وقت و انرژی صرف کنه؟! تعداد کم رفیق ولی با کیفیتش خوبه..
موهام یه حد وسطیه که نه کوتاهه نه بلند. خلاصه اینکه به این دلیل امسال به دین مبین اسلام رو آوردم و بیرون و توی سفر روسری سرم میکردم :))))) تجربه بیخودی بود. دیگه با همین سایز موهام هم سرم نمیکنم. چیه این مسخره بازیا؟!
متری شیش و نیم رو دیدم و چقدر خوب بود. خیلی دوستش داشتم. با مامانم قرار گذاشتیم این سری تنوعی سانس اخر شبشو بریم. خیلی چسبید واقعا :)))
چندساله مامانم واسم برنامه ریخته که تابستون امسال یه کاریو بکنم. ریسکه، شک دارم، به خیلی عوامل دیگه بستگی داره و خیلی چیزای دیگه. هنوز کامل مطمئن نیستم که انجامش بدم ولی کاش اوکی شه و کاش خیلی خوب پیش بره.
هروقت برنامه ای دارم اگه قبلش ازش حرف بزنم هیچ وقت انجام نمیشه :| تابستون پارسال اومدم گفتم میخوام فلان کارارو کنم هیچ کدومش پیش نرفت. الان دیگه طبق معمول حرفشو نمیزنم تا وقتی که به نتیجه برسن. ولی برنامه های متنوعی واسه امسال دارم :))) دو سال دیگه بیشتر از دانشجویی نمونده. نهایت استفاده و لذت رو ببریم ازین اندک زمان باقی مونده. بهترین فرصت ممکنه :)
دلم تنگ شده واسه میم. واسه اینکه بریم کلپچ، سینما، همون جای همیشگی قدم بزنیم و حرف بزنیم.. از بعد عید هم تا نیمه اردیبهشت امتحان دارم. بعدش هم باید یه تایم خالی مشترک پیدا کنیم و هووف :(
حالم خوبه و کاش این حال خوب تا اخر امسال پایدار بمونه.. هرسال عید یه روزاییش به هم میریختم که امسال همه چی اوکیه کاملا..
کانال هست، اینستا هست، توییتر هست، همه چی هست ولی هیچ کدوم وب نمیشه. دلم میگیره وقتی میبینم اینجا انقدر سوت و کوره :( دلم تنگ شده واسه روزایی که هنوز وب نویسی پررونق بود.