تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۲۹۱. ۱۰ فروردین ۹۸

چهار تا عید گذشته رو بهش تبریک گفتم. امسال با خودم گفتم دیگه نه. چرا باید هرسال من تبریک بگم؟! یه بارم صبر کنم ببینم اون یاد من میفته یا نه. چهارم فروردین که توی سفر بودم زنگ زد! عجیب بود در کل.. توی این پنجمین سال نسبت بهش به بی تفاوتی کامل رسیدم..

هرسال به دور از ذهن ترین ادما هم پیام میدادم و تبریک عید میگفتم. کوچیکتر و بزرگتر.. پیام هرکسی رو هم متناسب با خودش مینوشتم. دوست داشتم اونی باشم که اصلا انتظار دیدن پیامشو ندارن و بدونن که به یادشون بودم و واسشون احترام قائلم. ولی خب امسال فقط به یه عده ی کمی پیام دادم. خواستم ببینم ادمایی که هرسال به یادشون بودم به یادم هستن یا نه که خب جز دو سه نفر اینطور نشد. فلذا! احترام زیادی نسبت بهشون ممنوع 😅. چه کاریه ادم وقت و انرژی صرف کنه؟! تعداد کم رفیق ولی با کیفیتش خوبه..


موهام یه حد وسطیه که نه کوتاهه نه بلند. خلاصه اینکه به این دلیل امسال به دین مبین اسلام رو آوردم و بیرون و توی سفر روسری سرم میکردم :))))) تجربه بیخودی بود. دیگه با همین سایز موهام هم سرم نمیکنم. چیه این مسخره بازیا؟! 


متری شیش و نیم رو دیدم و چقدر خوب بود. خیلی دوستش داشتم. با مامانم قرار گذاشتیم این سری تنوعی سانس اخر شبشو بریم. خیلی چسبید واقعا :)))


چندساله مامانم واسم برنامه ریخته که تابستون امسال یه کاریو بکنم. ریسکه، شک دارم، به خیلی عوامل دیگه بستگی داره و خیلی چیزای دیگه. هنوز کامل مطمئن نیستم که انجامش بدم ولی کاش اوکی شه و کاش خیلی خوب پیش بره.


هروقت برنامه ای دارم اگه قبلش ازش حرف بزنم هیچ وقت انجام نمیشه :| تابستون پارسال اومدم گفتم میخوام فلان کارارو کنم هیچ کدومش پیش نرفت. الان دیگه طبق معمول حرفشو نمیزنم تا وقتی که به نتیجه برسن. ولی برنامه های متنوعی واسه امسال دارم :))) دو سال دیگه بیشتر از دانشجویی نمونده. نهایت استفاده و لذت رو ببریم ازین اندک زمان باقی مونده. بهترین فرصت ممکنه :)


دلم تنگ شده واسه میم. واسه اینکه بریم کلپچ، سینما، همون جای همیشگی قدم بزنیم و حرف بزنیم.. از بعد عید هم تا نیمه اردیبهشت امتحان دارم. بعدش هم باید یه تایم خالی مشترک پیدا کنیم و هووف :(


حالم خوبه و کاش این حال خوب تا اخر امسال پایدار بمونه..‌ هرسال عید یه روزاییش به هم میریختم که امسال همه چی اوکیه کاملا..


کانال هست، اینستا هست، توییتر هست، همه چی هست ولی هیچ کدوم وب نمیشه. دلم میگیره وقتی میبینم اینجا انقدر سوت و کوره :( دلم تنگ شده واسه روزایی که هنوز وب نویسی پررونق بود.

۴ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
Miss Avilet
۱۴ فروردين ۰۲:۱۱
اتفاقاً من اینجور تبریکا مثل عیدا و مناسبت های کلی، بنظرم نشونه‌ی این که به یاد طرفیم نیست، فکر نمیکنم هیچ وقت تو زندگیم مثلاً تبریک عید یا روز فلان شغل واسه کسی فرستاده باشم (به جز معلمای قبل از دبیرستانم:)) ) ولی به جاش بنظرم تولد مظهر اینه که به افراد بگی به یادت بودم.
قشنگ اونایی که تولدمو تبریک گفتن یادداشت میکنم تولدشون یادم نره:))))

پاسخ :

تولد که صد در صد. منم اخیرا دیگه به اونایی که تولدمو یادشون نبوده تبریک نمیگم. با اینکه تولدشون یادمه. از تبریک روز هم خوشم نمیاد.
فتل فتلیان
۱۱ فروردين ۱۲:۳۰
وب نویسی که فوق العادس ولی حیف که سوت و کور شده  
😔 من نمیدونم چرا اینقدر قابلیت فراموش شدن دارم ، هیچ وقت هیچکس یادم نیست با وجودی که بیادشونم 
امسال که به کلبا طبق معمول پیام دادم و در عین ناباوری و در نهایت بیشعوری پیاممو سین کردن ولی هیچ جوابی ندادن !!!

پاسخ :

:(((((
x
۱۱ فروردين ۰۴:۱۶
منم وب هر کس رو باز می کنم تار عنکبوت گرفته به ندرت می نویسن به خصوص تو دو سه هفته گذشته ! هی تودلم میگم کاش می نوشتن ! غافل از این که خودم قبل از همه نوشتن رو کنار گذاشتم و نوشتنم و مدلش جوری که باید باشه نیست 

پاسخ :

دقیقا منم :(
A +-
۱۰ فروردين ۲۲:۱۱
همش داشتم فک میکردم ک ینی چی شده ک تازگیا بیشتر پست میذاری، ک خودت گفتی امتحان داری :/ الان کاملا متوجهم

پاسخ :

نه فعلا امتحان ندارم. فقط دلم تنگ شده واسه وب
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان