امروز سخت ترین ترمیم ممکن بهم خورد. کلاس دو دیستال 7 بالا. یعنی اون دیواره ی دندون 7 که با دندون 8 تماس داره کاملا از بین رفته و باید بازسازی بشه. اولش قرار بود فقط ترمیم قبلی بیمار تعویض و اصلاح بشه. دندونو که باز کردم دیدم اوووه چقدررر پوسیدست. تا زیر لثه پوسیده بود. تراشو که دادم قسمتای عمیقشو خود استاد تراش داد. بعد گفت کف بندی کن و پرش کن. و با توجه به تجربم از ترمیم کلاس دو توی پره کلینیک فکر میکردم محاله بتونم پرش کنم و اون دیواره دندونو خوب دربیارم. وقتی آمالگامو پک و کارو کرده بودم و داشتم برنیش میکردم، استاد وسطش اومد بالای سرم و چک کرد. گفت عالی و پرفکت. خیلی خوبه و اینا. انقدررر ذوق کردم که در وصف نمی گنجه ^_^ نمره ی خیلی خوبی هم بهم داد. تازه امروز اومدم توی بخش ترمیمی. یکی از بچه ها مجبور شده واحدشو حذف کنه و توی بخش واسم یونیت خالی شده.
قبل شروع این ترم تا حد مررررگ واسه ی ترمیمی استرس داشتم و ازش متنفر بودم. روزی هزار بار به خودم میگفتم چرا اومدم دندون! ولی الان انقدررر عاشقشم که حتی نمی تونم توصیفش کنم. واقعا ناراحتم از اینکه هفته بعد آخرین جلسه ی ترمیمیمه. برخلاف همه که خوشحالن :-(
حتی نمیتونم توصیف کنم چقدر کتف و کمر و گردنم درد میکنه. امروز هم رسما گردنمو تو راه این دندون از دست دادم. ولی حالم خوبه. خیلی خیلی خوب. دلم نمیخواد درسم تموم شه. دوران دانشجوییم رو واقعا دوست دارم. نه بخاطر دوستان و روابطم، نه بخاطر بیرون رفتن و دورهمی و خیلی چیزای دیگه، بلکه دقیقا به خاطر خود خود دانشجو بودن. توی عمرم هیچ وقت هیچ تصوری از این رشته نداشتم. شرایط مختلف دست به دست هم داد تا واسم پیش بیاد. الان حس میکنم همه ی عمرم به خاطر این بوده که توی این موقعیت و نقطه باشم.
دیشب یه موضوعی مطابق تصوراتم پیش نرفت و توی ذوقم خورد. ولی بعد به خودم یاداوری کردم مگه غیر از اینه که خدا همیشه واسم یه چیز بهترشو کنار گذاشته بوده؟! طبق معمول به خودم گفتم اعتماد کن و بگذر. اصرار و پافشاری بیهوده نکن. ایمان و صبر همیشه راه حله. ایمان نه به معنای مذهبیش. به معنای همون اعتماد قلبی..