حدودا دو ماه تعطیل بودم و فردا شروع ترم جدیده. توی تابستونی که گذشت مهمترین کاری که کردم لیزیک بود. حدودا ۲۴ تا کتاب خوندم. فیلم و سریال زیاد ندیدم بخاطر چشمام. فقط دو فصل the marvelous Mrs maisel دیدم. کلی پادکست خوب گوش کردم. سفر رفتم. باشگاه رفتم. طبق روال قبل کلاس فرانسه رفتم و خوندم البته. کلی رانندگی کردم و توش خیلی بهتر از قبل شدم. آشپزی یاد گرفتم :)))) کلی غذاهای مختلف درست کردم. صرفا واسه اینکه ثابت کنم کار راحتیه و اگه جایی تنها باشم گرسنه نمیمونم. کتابخونمو دادم واسم ساختن و با کلی کتاب جذاب پرش کردم. بهنودو دیدم. اون روز انقلاب گردی و همه اتفاقات جذابش یکی از خاطرهانگیزترین روزای عمرم شد. مثلا اون کتابفروشی تنگ و تاریک اون پیرمرده که کلی هم بهم تخفیف داد. همین..
به این دو ماه که نگاه میکنم عملا کار خاصی نکردم ولی احساس خوبی نسبت بهش دارم. حس و حال خوبی داشت و اصلا نفهمیدم چطور گذشت. پارسال این موقع دلم نمیخواست برم دانشکده ولی امسال بابتش خوشحالم. این ۱۸ امین سال درس خوندنمه. طبق روال همه سالای گذشته وسایلمو مرتب کردم و چیدم که واسه فردا آماده باشم. بریم به استقبال سال ۵ و ببینیم امسال قراره چی پیش بیاد و چی سر راهمون قرار بگیره.
چند روز پیش منابع امتحانای ورود به بخشو گذاشتن توی کانال! و به این ترتیب ما دانشجوهایی هستیم که قبل از اینکه ترممون شروع بشه هم برنامه امتحان میریزن واسمون و باید ترمو با امتحان شروع کنیم :|
زندگیم با اون چیزی که از دور بنظر میرسه فرق داره مسلما و اصلا همه چیز خوب و راحت نیست. ولی راضیم و حالم خوبه. سعی میکنم روی خوبیاش تمرکز کنم :))))) خداروشکر..