تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۳۵۳. ۱۳ ابان ۹۸

اعتراف میکنم واقعا دلم میخواد هر روز توی دانشکده ببینمش. روزایی که نمیبینمش انگار اون روز یه چیزی کم داره. ناخوداگاه چشمم دنبالش میگرده. دیروز ندیدمش. امروز هم کلی صبح جلوی کمدش رژه رفتم و حتی دم بخشی که میدونستم داره بودم :| (بله. برنامه بخشاشو دارم!) نبود که نبود. دیگه اخر وقت که از دیدنش ناامید شدم واقعا حالم گرفته بود. تو راهرو بودم که دیدم عههههه اومدش! دیدمش ولی کافی نبود و دوست داشتم اونم منو ببینه. اگرچه نمیدونستم همون لحظه دیده یا نه. بعد یهو غیب شد. گقتم لابد رفته سر بخشش. با خودم گفتم میرم دم کمدم و بعدش یه دور تو دانشکده میزنم تا ببینم کجا میشه پیداش کرد. از دم کمدم که داشتم برمیگشتم، یهو دیدم عههههه از رو به رو داره میاد! همینطوری با نگاه مستقیم به جلو پیش رفتم. اون لحظه که شونه به شونه شدیم، نگاهمو انداختم پایین ولی رد نگاهش رو کاملا روی خودم دیدم! هیچی دیگه. با حال خوب دیدنش از دانشکده زدم بیرون!

میدونم احمقانه‌ست و هرچی که بگید. ولی حسم بهش اینه. واقعا من نباید به همچین کسی پیشنهاد میدادم؟! چرا. باید اینکارو میکردم.

واقعا من میتونم ازش بگذرم؟! نمیدونم!

۳ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
سویل :)
۱۴ آبان ۰۹:۳۷

به نظرم این حس ها بیشتر به خاطر اینه ک اون آدم پیشنهاد تو رو قبول نکرده

میدونی اگه قبول کرده بود شاید خیلی به نظرت آدم معمولیی میرسید یا حتی بعد مدتی حس میکردی واااقعا خودت این آدمو انتخاب کردی ؟! ...

نمیدونم ، من که اینجوری حس میکنم

سخته، خیلی سخته ولی سعی کن بی تفاوت بشی بهش ، من هنوزم بعد 9 ماه خواب ا.د رو میبینم که داره تو خواب ی جوری تحقیرم میکنه و من تو خواب حس بدی دارم از کوچیک شدن ...

منم با تمام قلبم عاشق ا.د بودم و بهش گفتم ولی خب نشد که بشه...(البته فک نکنم شما خیلی جریان ا.د رو بدونی )

‌‌ Elle
۱۳ آبان ۱۷:۱۹

من اومدم از پست آخر، این چند روز رو بخونم و نظر بدم که الان با توجه به اتفاقاتی که افتاده متوجه شدم گند زدم :/ ولی باز هم تندتر زدن قلب حس زنده بودن می‌ده، حالا نتیجه هر چی که می‌خواد باشه.

پاسخ :

انقدر این چند روز من فعال بودم که حق داری :)))) دو صفحه باید بخونی تا بفهمی چی شده :)))))
اره حس خوبیه واقعا❤
‌‌ Elle
۱۳ آبان ۱۶:۲۷

اون لحظه‌ای که قلب آدم تندر می‌زنهه :)))

خوشحال شدم که همچین حسی داری اصلا :))

پاسخ :

واقعا سال ها بود چنین حسی رو تجربه نکرده بودم. فکر میکردم اون بخش قلبم غیرفعال شده کلا :)))) ولی الان احساس عجیبیه.. حیف که جایی واسه عمیق‌تر و جدی‌تر شدن نداره. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان