این هفته کلی اتفاق افتاده که بعدا ازشون مینویسم. ولی کل این هفته ندیدمش و مطمئن هم بودم که امروز کلا دانشکده نیست و نمیبینمش چون بخش نداره. سرم پایین بود و داشتم میرفتم سمت در خروجی دانشکده. میخواستم از اون دو سه تا پله برم پایین که یهو دوستم از پایین پله ها صدام کرد. سرمو اوردم بالا که دوستمو ببینم و یهو باهاش چشم تو چشم شدم! داشت از رو به روم میومد. و گس وات؟! سلام کرد! و من با دهن باز و شوکه بهش خیره شده بودم رسما :)))))) حالا نه به این تابلویی ولی شوکه شدم جدا و جوابش رو دادم. نگم براتون که الان رسما رو ابرام و انقدر های ام که عمرا شیشه بتونه چنین کاری با ادم بکنه :)))) من گفتم شاید اونم یهو شوکه شده و سلام کرده ولی خیلی مسلط و متشخص بود اتفاقا. دوستم میگه بنظرش کاملا فکر شده و برنامه ریزی شده بوده اتفاقا و احتمالا از همون در ورودی منو دیده. البته اون میگه احتمالا فقط خواسته پرستیژشو حفظ کنه ولی اینا اصلا مهم نیست. مهم اینه که من از شدت خوشی رو ابرام. اون لحظه که سلام کرد و اون لحظه که داشتم توی چشماش نگاه میکردم، حس میکردم دارم ادمی رو میبینم که سالهاست میشناسمش..
حال بد این هفته و امروز رو شست و برد..