تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۳۷۱. ۲۶ اذر

نشستیم توی ماشین «ر» که بریم بیرون. دو تا نخ سیگار رو داشبوردش بود. برداشتم. یه کم بهش نگاه کردم. یکیشو دادم به «س». گفتم بیا بکشیم. در کمال ناباوری دیدم روشنش کرد. منم روشن کردم. کشیدیم. طعم گس‌ش دهنم رو پر کرد..

دلم یه شب تا صبح بی‌وقفه رقصیدن میخواد..

۱ نظر ۶ موافق ۰ مخالف
مه سا
۲۷ آذر ۰۲:۰۰

سلام یانوشکا.

چه تجربه جدیدی، چه تجربه عجیبی. من هم گاهی دلم میخواد بدونم سیگار کشیدن چه حسی داره که این همه آدم از کشیدنش لذت میبرن. اما هیچ وقت نمیتونم با دود(سیگار، گل، قلیون، سیگار برگ و امثالهم) به صلح برسم. 

راستی، پس از مدتها، این وب جدیدمه. میدونم میشناسی 3>

پاسخ :

اره. منم بعید میدونم باهاش به صلح برسم. نمیدونم. ولی خب گاهی باید تجربه کرد :)
❤❤❤
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان