تماما مخصوص

سمفونی یک زندگی..

۱۶۱. تشخیییص:|

امتحان بعدی هم تشخیصه که خب تشریحیه. تازه از مباحث میانترم هم دوباره سوال میاد!! نصفش مال گروه پاتوئه و نصفش جراحی. فقط خدا خودش به خیر بگذرونه!

امروز رفتم عکسای امتحان رادیو رو از استاد گرفتم. خیلی خوب شده بودن البته جز یه نکته کوچیک. خیلی دلم میخواد زودتر نمره درسایی مثل رادیو و پروتز که استادا طبق شناختشون نسبت بهت نمره میدن بیاد تا ببینم چند شدم.ولی از جمله خوشحالیای این ترمم اینه که احتمالا تونستم تصویر خوبی از خودم توی ذهن استادای عملی باقی بذارم. اینکه میگم استادای عملی واسه اینه که ما بخاطر تعداد زیادمون هیچ وقت سر کلاسای تئوری شناخته نمیشیم. ولی توی کلاسای عملی هر چند نفر یه استاد دارن که خب مسلما اون استاد در طول ترم اون تعداد محدود دانشجو رو خواهد شناخت.از بهترین قسمتای این ترم هم میتونم به این اشاره کنم که استادای همه ی درسام خیلی خیلی خوب بودن و واقعا شانس اوردم.ایشالا که این خوش شانسی رو تا اخر ترم دوازده داشته باشم :) 

خب یه نفر دیگه هم اومده پی ویم و ازونجایی که اگه بگم باز فحش میخورم نمیگم. چاره چیه؟! اینکه همه رو هدایت کنم به کانال رفاقت! رفاقت یه عمر میمونه ولی این روابط کشکی دو ساعت.

خداروشکر بابت همه چی..

۲ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

۱۶۰.پارسییییلللل :|

پارسیل هم بالاخره تموم شد. حقیقتا امتحان نبود، انتقام بود!

وکس آپ عملیش رو هم تحویل دادم و تمام.چندان تمیز کار نکردم ولی اولا حوصلشو نداشتم و مهم نبود،دوما هرکاری میکردم موم از روی گچ تمیز نمیشد. مهم اینه که تموم شد..

۱ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۱۵۹. پارسیل

خیلی خیلی دلم میخواد طرح درمان دادن پارسیل رو یاد بگیرم. یه چیزای حدودی بلدم ولی خب اصلا کافی نیست. رفرنس رو خوندم، سر کلاسا هم بودم ولی انگار یه چیزیه که بیشتر تجربیه.. نمیدونم. ولی مسخرست که کل ترم رو واسه ی درس دادن انواع میجور و ماینور کانکتور و کلاسپ و ... میذارن ولی واسه اموزش طرح درمان فقط یه جلسه.کی تا حالا با دو تا دونه کیس طرح درمان یاد گرفته اخه؟! تازه فردا هم قراره ازش سوال بیاد! موقع خوندنش بیشتر از اینکه به امتحان فردا فکر کنم از این حرص میخوردم که من چرا بلد نیستم طرح درمان بدم. چرا در طول ترم کیسای مختلفو واسه خودم بررسی نکردم تا یاد بگیرم؟! چرا استادا انقدر پارسیل این ترمو سرسری گذروندن؟! :| 

۴ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۱۵۸. قدم به قدم تا حال خوب..

خب کسی اگه منو بشناسه میدونه که من به شددددت وسواس فکری دارم. اتفاقات تموم میشن ولی تا همیشه تو مغز من رژه میرن.تک تک حرفا و جمله ها و رفتارا و همه چیز.. خاطراتی که دوستشون ندارم هر روز عین کابوس جلوی چشمم تکرار میشن.همییشه مدام نگران این بودم که یعنی از فلان کلمه و جملم چی برداشت شده. یعنی کی چه فکری کرده. اخرش چی میشه، چرا فلان چیز فلان طور شد و ... و اینا به مرور روح و روان ادمو به معنای واقعی فرسوده میکنن.ادم نابود میشه. تا اینکه با یه کلمه ی جادویی اشنا شدم! چی؟! «به کتفم» 😂 الان این تنها واکنشم نسبت به اتفاقاته. هرکی هرچی میگه یا هر اتفاقی میفته به خودم میگم به کتفم و اصلا فدای سرت که کی چی فکر میکنه. همه ی تلاشمو میکنم که خیلی راحت از کنار مسائل عبور کنم. من مسئول تصورات درست و غلط دیگران نیستم و از همه مهم تر نظرشون هیییچ اهمیتی نداره.ادما ممکنه هر تصوری نسبت به من داشته باشن و خب اصلا به این معنی نیست که من توی تعریفی که از من دارن میگنجم. درمورد همه ی اتفاقایی که قبلا افتاده و دوستشون ندارم هم فقط به خودم میگم فدای سرت.گذشته و تو قرار نیست تا ابد بابتش خودتو عذاب بدی.. مهم نیست چی شده مهم الانیه که توش هستی. و خب حتی نمیتونم توصیف کنم که حالم چقدرررر خوبه. واقعا ارامش دارم. با خودم قرار گذاشتم یه موضوع هرچقدر هم مهم باشه بیش از یک ساعت بابتش حرص نخورم. خستگیا و دل گرفتگیام رو با خودم تا روز بعد نبرم.شاید اگه این رویه جدید نبود تمام این روزام باید به غم میگذشت. شب امتحان تشخیص یه استوری گذاشته بودم و یکی از دوستام فرداش اومد گفت قضیه این خستگی و اینا چیه. گفتم هرچی بوده مال همون دیشب بوده.الان حالم خیلی خیلی خوبه. بهش گفتم ببین اینا و اینا و اینا پیش اومده. شاید هرکس دیگه بود کاملا تحت فشار قرار میگرفت.ولی نه غمگینم نه گریه کردم نه افسرده ام و نه حتی ذره ای حالم بده. فقط یک ساعت دلم گرفته بود و همین. بهش میگفتم که خیلیا میگن با این همه کار و درس چطوری حاضر میشی شب امتحان بیرون کلاس بری یا کلی وقت واسه کارای جانبی بذاری.ولی واقعا اینا واسم مثل سوپاپ اطمینان میمونن. اگه اینا نباشه واقعا روح و روانم بیمار میشه از شدت فشارای مختلفی که وارد میشه.شب امتحان شاید باعث شه کمتر بخونم ولی درعین حال هم باعث میشه با روح و روان سالم تر و انرژی بیشتری ادامه بدم.اگه بخوای فقط دغدغت درس باشه، تو این فضا له میشی حقیقتا.. امیر میگفت هروقت یکی میگه وقت کتاب خوندن ندارم فقط تورو واسش مثال میزنم.

پ ن: میخواستم بیشتر بنویسم ولی بقیش باشه واسه بعد.اینستا و توییترمو حذف کردم تا این چهارتا امتحان اخر هم به خیر بگذره.. 

۳ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

۱۵۷. بخدا که مجبور نیستید اینجا رو بخونید.

امروز سه تا کامنت مشابه گرفتم و واقعا بابتش عصبانیم. لازم دیدم یه چیزی رو خیلی واضح بیان کنم. من نه کنکوریم نه ۱۸ سالمه نه کار عقب افتاده ای دارم نه درس نخونده ای دارم و نه هیچ چیز دیگه. یه ادمیم که تکلیف زندگیش مشخصه، به کارام میرسم، درسامو به وقتش میخونم، کلاسامو میرم، کتابامو میخونم، فیلم میبینم، ساز میزنم و هر کار دیگه ای که هرکسی ممکنه تو زندگیش فقط به یکی دو تاش برسه، همشو همزمان پیش میبرم.دیگه بعد بیست و چند سال زندگی، روند زندگیم مشخصه.مسلما تو این سن یه سری ادما ممکنه یه سری پیشنهاداتی بهم بدن، ممکنه من از کسی خوشم بیاد و ممکنه حتی یه روز تصمیم بگیرم وارد رابطه شم. واقعا لازمه بابتش به شما جواب پس بدم؟! بنظرتون بابت اینکه اتفاقایی که واسم میفته رو بخوام توی وب خودم بنویسم باید از کسی اجازه بگیرم؟! مجبورید اینجارو بخونید؟! 

عزیزان کنکوری! من سال کنکورم نه گوشی داشتم نه اینترنت. نه یه هفته قبل کنکور توی وب بقیه دنبال شیوه های درس خوندن. من اردمو ریختم الکمم اویختم.به وقتش هرکاری لازم بوده کردم و الان رو تایم استراحتم میدونم‌. البته حتی اگه غیر از ااین بود هم مجبور نبودم بابتش به کسی جواب بدم. اینکه من همش پستام درمورد کراشه خب باشه.دلم میخواد اینطوری بنویسم، سوژه دیگه ای ندارم، حرف دیگع ای ندارم بزنم. اقا اصلا در بدترین حالت ممکن اینه که دغدغمه!!!! خب؟! مجبور نیستید اینجارو بخونید. این برای هزارمین بار.. من قول ندادم اینجا مطالب فوق فاخر بنویسم! من ادم سطحی و خاله زنکی هستم.اوکی؟!

۷ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۱۵۶. سی تیر ۹۷

خب امتحان جامعه نگر هم تموم شد. شنبه پارسیل دارم که خدا خودش به خیر بگذرونه فقط!

دوباره یکی دیگه دیروز اومده بود ناشناسم. اول گفت تو چطوری میتونی انقدر تو دل برو و جذاب باشی؟! بعد تهش یه جوری شد که بهم میگفت خودشیفته و هیتلر و اینا!بهش میگم نه به اون پیام اول نه به اینا.میگه چرا نمیفهمی یکی ممکنه با همین اخلاقا هم دوستت داشته باشه؟! بعذ یه جا بهش گفتم خیلی پررویی. گفت نگو.پس فردا میای کنار خودمون مطب میزنی شرمندگیش میمونه واست.اخر سر هم گفت الان بیمار نداشتم گفتم بیام یه سری به این یکی بیمارمون بزنم!!حدس میزنم هرکی هست داره این سناریوهارو میچینه که نفهمم کیه.ولی دارم میمیرم از فضولی که کیه.نمیدونم همون ادم اون روزیه یا نه.گاهی هم شک میکنم همون همکلاسیمه که بهش نه گفتم.نمیدونم..

۰ نظر ۷ موافق ۰ مخالف

۱۵۵. اینم تموم شد

خب بالاخره تشخیص عملی هم تموم شد.هم امتحان تئوریش و هم امتحان عملیش. امتحانای عملیم دیگه تموم شدن خداروشکر. استرسشون زیاد بود.نمره ی پاتو هم اومد.خیلی خوب شدم ولی حیف که میشد بیست باشه.بریم واسه امتحان جامعه نگر..

دیروز تشخیص واقعا حوصلمو سر برده بود ولی الان خیلی خوبم ^_^

پ ن: به دوستم میگم بنظرت چرا جواب نداد؟!میگه خب تو زدی طرفو ترکوندی و با خاک یکسان کردی.دیگه چی داشته که بگه؟!راست میگه ولی اون یه عذرخواهی بهم بدهکاره..

۲ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۱۵۴.یهو دلم گرفت..

بعد از یک روز که از سین کردن پیامم میگذشت بالاخره جواب داد. چه جوابی؟! مخلصم،ارادت!

همین.. بعد از چهااار سالی که منتظرش موندم فقط همینو گفت.انتظار داشتم حداقل عذرخواهی کنه بابت همه ی این سالا.. دلم گرفت ولی بیشتر از قبل خوشحال شدم بابت اینکه تمومش کردم و بابت حرفایی که بهش زدم تا بدونه اگه این همه مدت به روی خودم نیاوردم،از احمق بودنم نبود.کاش زودتر این کارو کرده بودم.البته که فرق چندانی نداشت.فقط دلم گرفت از اینکه جوابم توی دو تا کلمه خلاصه شد.لایقش نبود.واقعا نبود..

پ ن:خیلی خیلی مرسی از همه ی کسایی که واسه پست قبلی خواستن کمک کنن.یه دوستی زحمتش رو کشید.یک دنیا ممنون از محبت و معرفتتون..

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۱۵۳.خیلی فوری!

دنبال یه نفر میگردم که تا فردا شب واسم اسلاید بسازه.اسلایدا از قبل مشخصن،فقط باید کپی پیست بشن و یکم ظاهرش مرتب شه. اگه کسی رو میشناسید بگید لطفا.قیمت پیشنهادیتونم بگید.مرسی

۳ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۱۵۲.تمام..

چهار سال تمام بنظرم زیباترین و جذاب ترین ادم دنیا بود.با هم توی رابطه نبودیم،همدیگرو نمیدیدیم و حتی حرف هم نمیزدیم.ولی یه جایی از زندگی همدیگه بودیم شاید.شایدم نه.امروز صبح حس کردم که دیگه دوستش ندارم و نمیخوامش.هیچ وقت فکر نمیکردم همچین روزی برسه ولی همونطوری که خودم چهار سال پیش پیشقدم شدم و گفتم دوستش دارم،الانم خودم گفتم که همه چی تمومه.هرچی چهار سال تو دلم مونده بود رو گفتم و تمام.نه اشک ریختم،نه ناراحتم و نه هیچ چیز دیگه.فقط احساس سبکی میکنم.

خدایا مرسی بابت همه چی.گذر زمان معجزه میکنه.پارسال در نهایت درد میگفتم خدایا چطوری ازش بگذرم و الان به سادگی ازش گذشتم.همین

بالاخره تمام..

۰ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
About me
روزمرگی‌های یه دندونپزشک
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان